icon
شب نهم... :: سیب زمینی

سیب زمینی

گاهی وقتها سیب زمین هم که باشی باید پخته باشی
سیب زمینی

سیب زمینی که دوست داشت سیب سرخ شود.

ما سینه زدیم
بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم
انها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم!!
از آخر مجلس
شهدا را چیدند...

هرچیزی قدیمیش بهتر است

شب نهم...

دوشنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۳، ۰۱:۵۷ ق.ظ

ظهر بچه های دانشگاه هیات گرفته بودند٬ هیاتی جمع و جور و خودمانی

این روزها با خیلی ها سر مسائل لخت شدن یا نشدن در سینه زنی ها بحث میکنم٬ و این بحث کردن خجالت میکشم٬ امروز هم در محیط دانشگاه باز سر این بحث باز شد

کلاس ناگهانی ساعت آخری و غیبت ناگهانی رفیق راه هیات و کمی ترس از روضه باعث شد کم توفیق شومو و ارک نروم

ارک که نروی یعنی کارت برای گرفتن روزی شب هیاتت سخت میشود

خانه نشسته بودم در جمع خانواده که تلوزیون مراسم امشب چیذر را نشان داد٬ چند لحظه ای با روضه هایش مست شدیم منتها دوای درد نبود 

حوالی ساعت ده بلاخره از زمین کندم و راهی عشاق شدم٬ تا به حال هیچ وقت به هیاتی و صدای مداح خاصی اینقدر وابسته نشده بودم منتها وقتی نوحه خوان هیات حاج قربان باشد دیگر وابستگی به او اظهر من الشمس میشود

چند دقیقه ای میشود عباس یک تنه به میدان زده٬ هر از چند گاهی اباعبدلله با اسماء متفاوت صدایش میکند و عباس مردانه جواب برادر را میدهد، دل اهل حرم و آقا قرص میشود

چند لحظه بعد اما صدا قطع میشود

سکینه بغض میکند

اهل خیم در سکوت محض فرو میروند٬ چند لحظه آن طرف تر صدایی این دیوار سکوت محض را فرو میریزد:

یا اخی....ادرک اخی‌..

حاجی صلوات میفرستد تا مجلس را تمام کند اما گروهی از کنار حسینیه باز شروع میکنند:

دیگر مرا امل البنین نخوانید...امل البنین دیگر پسر ندارد

حاجی چند لحظه ای با آنها هم صدا میشود باز صلوات میفرستد

این بار گروهی از سوی دیگر حسینیه شروع میکنند:

آب به خیمه نرسید فدای سرت...

باز حاجی چند دمی همراه میشود دوباره به قصد صلوات میرود٬ گروهی دیگر شروع میکنند

هیچ کس نمی خواهد از امشب ساده بگذرد٬ چه کسی تضمین میدهد فردا زنده باشد؟؟ چه برسد به سال بعد

حاجی وضع را میبیند و شروع میکند دوباره به نوحه خوانی:

یا عباس جیو الماء ...

حسودیم میشود به این همه دلدادگی٬ حرصم از خودم در میاید و شال کلاه میکنم میزنم بیرون

چند چایی میخورم با دوستان گپ میزنم و راهی خانه میشوم

مسیر امام حسین تا شهدا پر است از خون های لخته شده٬ تصور این خونها با روضه فردا برایم دیوانه کنندست

زیر لب در برگشت میگویم

یک روز مانده به واقعه

#شب_نهم

#گزارش_رویدادهای_هیات_ما

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۳/۰۸/۱۲
مسیح

محرم

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

بازخورد

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی