icon
شب هشتم :: سیب زمینی

سیب زمینی

گاهی وقتها سیب زمین هم که باشی باید پخته باشی
سیب زمینی

سیب زمینی که دوست داشت سیب سرخ شود.

ما سینه زدیم
بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم
انها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم!!
از آخر مجلس
شهدا را چیدند...

هرچیزی قدیمیش بهتر است

شب هشتم

دوشنبه, ۱۲ آبان ۱۳۹۳، ۰۱:۵۵ ق.ظ

حدود شش سال پیش اتفاق ناگواری برایم افتاد٬ صورتم پر از خون شده بود٬ عمق اتفاق تا جایی بود که هر دکتر و پرستاری میدید حالش منقلب میشد

اتفاق در مسیر بازگشتم به خانه رخ داد پس بنابراین اهالی خیابان و معاون مدرسه مان مرا به بیمارستان انتقال دادند

وقتی به بیمارستان رسیدم دکتر معاینات اولیه را میکرد پدر و مادر رسیدند

پدرم از حال رفت و نشست به گریه

خدا کند کسی گریه هیچ پدری را نبیند٬ خیلی به من سخت گذشت پدر جای خودش

از آن به بعد هم پدر هر وقت من را روی تخت میدید منقلب میشد

این را گفتم تا پیش فرض ذهنی را که با آن امشب از خانه به قصد هیات بیرون زدم را بدانید

اول رفتیم ارک٬ بعد هم عشاق

امشب را مختصر گزارش میدهم همان سطر های اول فکر کنم کفایت کل متن را بکند

#شب_هشتم

#گزارش_رویدادهای_هیات_ما

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۳/۰۸/۱۲
مسیح

محرم

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است

بازخورد

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی