icon
نمیشناسمت.. :: سیب زمینی

سیب زمینی

گاهی وقتها سیب زمین هم که باشی باید پخته باشی
سیب زمینی

سیب زمینی که دوست داشت سیب سرخ شود.

ما سینه زدیم
بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم
انها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم!!
از آخر مجلس
شهدا را چیدند...

هرچیزی قدیمیش بهتر است

نمیشناسمت..

شنبه, ۲۹ آذر ۱۳۹۳، ۰۳:۰۵ ق.ظ

کی فکرش رو میکرد که زمان اینقدر زود بگذره و گذشته های نسبتا دور اینقدر دور به نظر بیان؟

امروز عکس قدیمیم رو گذاشتم جلوم

بهش گفتم سلام

گفت:

ببخشید به جا نیاوردم

گفتم:

من خودتم حالا بزرگتر شدم

جا خورد, با عصبانیت گفت:

امکان نداره من با خودم قول و قرار گذاشته بودم..

پریدم تو حرفش و گفتم:

ببین قول و قرارو بزار کنار اینجا تو فاز عمل همه چی فرق میکنه ...

این بار اون پرید تو حرفم که:

توجیه نکن, ما قول داده بودیم این چه وضعیه برا من درست کردی

من این آینده رو نمیخوام

تا اومدم حرف بزنم و باز توجیه کنم بلند شد و از تو قاب رفت.


راست میگفت، قول و قرارمون این نبود قرار بود چیز دیگه ای بشیم

ولی خب..

همه چیز تو فاز عمل میریزه بهم

ء

ء

پ ن:

نشستم جلوی قاب و منتظرم برگرده, هر از چند گاهی صداش میزنم که برگرده اما نمیاد, میگم قول میدم و اونم از جایی که نمی دونم کجاست داد میزنه که من به تو اعتماد ندارم

راست میگه

ولی همه چیز...

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۳/۰۹/۲۹
مسیح

نظرات (۱)

سلام. 
منم قرار بود بهتر بشم. 
اما حالا که نگاه میکنم دیروزم خیلی بهتر از امروز بود. 
منم به عکسم بدهکارم!! 

ممنون 
پاسخ:
علیکم سلام
خدا به داد ما برسه

بازخورد

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی