از ایران به عراق از عراق به ایران از ایران به عراق...
از پول ویزای عراق که دلارهایش را از یک صرافی در میدان فردوسی گرفته بودیم، در عراق ده دلارش ماند
من بودم جیب های خالیم
اینقدر سفر سریع پیش رفت یادم رفته بود پولی از ایران با خودم ببرم تمام سرمایه ام در عراق همین ده دلار بود
چند جا قصد کردم در عراق این ده دلاری را خرج کنم که به کار نیامد
در جیبم ماند و آمدم تا ایران
در ایران هم هی پس ذهنم بود که بروم این ده دلار را چنج کنم تا حداقل سی چهل تومنی به جیب بزنم
ولی نمیدانم چرا بازهم این کار را نکردم
پریشب در مهمانی دسته جمعی فامیل به مناسبت چندمین سالگرد مادر بزرگ و پدر بزرگ
یک دفعه دایی گفت: فلانی این ده دلاریت چی شد برای عوارض خروج؟
و خواهرم هم یک دفعه گفت: راستی تو یه ده دلاری داشتیا! میشه بدیش؟؟
و من هم تازه یادم افتاد که یک ده دلاری دارم
رفتم توی اتاق و از روی کمد ده دلاری حالا کج و موج شده و ناصاف مانده از عراق را دادم دست خواهر تازه مسافر کربلا
و بعد فکر کردم
قدر یک ده دلاری ذاتا آمریکایی هم
مشتاق بازگشت نبودم
والا خوش روزی تر میشدم!
پ ن:
پولی که به قصد زیارت بیاد به قصد زیارت هم میره...