سه دیدار2...
پنجشنبه, ۱۳ خرداد ۱۳۹۵، ۱۱:۱۵ ب.ظ
صاحبه بانو، از صدر اتاق بانگ برداشت: روح الله!
روح الله، به اطاعت دوان آمد، بغض کرده و اخم آلود.
_باز چه شده برادر زاده
+عمه جان! عبدالله به جواد زور میگوید.
_جواد زور نشوند برادرزاده! این که کاری ندارد.
+نمی شود.عبدالله جواد را میزند. بد میزند.
_خب جواد نخورد. زدن بد و خوب ندارد. بدش بد است خوبش هم بد, مگر آنکه به خاطر خوردن مجبور شوی بزنی، که تازه این طور هم زدن خوب نیست, لازم است. جواد میخواهد عبدالله را بزند؟
+نه. فکرش را هم نمیکند. اصلا دست بزن ندارد.
_پس باید یاد بگیرد که نخورد، همین.
(برداشت من)
و بعد از آن روح الله
خمینی شد
و داد تمام جواد های عالم را
در مقابل عبدالله ها گرفت.
سه دیدار با مردی که از فراسوی باور ما می آمد
به قلم نادر ابراهیمی
پ ن:
جایی که نادر خوان مینویسد
فقط باید بازنشر کرد...
۹۵/۰۳/۱۳