آگاهی تلخ...
از وقتی دست چپ و راستم را شناختم
همه زندگیم بر سر یک دوراهی بوده
دوراهی
تاثیر گذاری تمام
یا
سقوط با صورت به فرش
که از وقتی شناخت حاصل شده حس میکنم در راه دوم قدم گذاشته ام
پ ن:
آگاهی همیشه خوب نیست
گاهی سرعت گیر میشود
پ ن:
به نقطه ای برسیم که بفهمیم در هر کار ما پیامی است مثبت یا منفی
و وقتی به آن درجه از آگاهی برسیم
ناخود آگاه به سمت اصلاح پیش میرویم
پ ن:
شخصی در آنجا تگی دارد به نام (ما مذهبی ها شادیم)
و سوال پیش می آید که مگر ماتم زده بودیم که حالا شما میگویی شادیم؟
و بعد روی تگ که کلیک میکنی....
ما مذهبی ها شاد نیستیم
شادی هایمان دلیل دارد
بدون دلیل شاد نیستیم
با دلایل پوچ و لوس شاد نیستیم
حداقل در این وضعیت دنیای بدون صاحب
شاد نیستیم
پ ن:
گاهی کسی به هر دلیلی در موقعیتی قرار مبگیرد که حرفش را بازنشر میکنند و خودش متوجه نمیشود در چه موقعیتی است
حرفی را بدون عقل و فهم به آن میزند و بعد حرف پخش میشود و بعد حتی آن حرف نمود عملی پیدا میکند و بعد جماعتی مرتکب میشوند!
آن شخص در آن دنیا نگوید من نبودم
خودت بودی
منتها احمق بودی!
پ ن:
حق میدهم اگر پ ن ها را متوجه نشوید :)