بازنشر3..
+دستو بده به من بریم
_نمیشه جمعیت زیاده نمی تونم برسم به شما!
+یا علی بگو,جمعیت بزن کنار بیا یاعلی
_نمی تونم نمیشه!!تو این جمعیت بخوام بیان تا اون جلو قفسه سینم میشکنه!!
+قفسه سینه رو میخوای چیکار پسر,بیا دستت و برسون به دست من با خودم ببرمت..
_حاجی جان من تا بیام تا اون جلو فشار جمعیت دوربینم رو میشکونه!!
+مومن دوربین میخوای چیکار,بزن به دل جمعیت بیا جلو..
_چند ملیون پول همیناست!نمیشه
+چقدر ان قولت میاری پسر,دلو بزن به دریا دستتو برسون به دستم بریم...
_نمی تونم,نمی تونم,مادرم منتظره خونه
+بیا غصه مادرت رو نخور,مادرت هم مثل مادر من بیا
_نمیشه!! نمیشه! نمیشه! (با لحن کلافه)
(دستش را پایین می آورد و آرام آرام دور میشود,چند متری جلو تر یک دفعه فریاد میزنم):
_حاجی کجااا؟! منم ببرید,منم ببرید!!
+کجا ببریمت قربونت برم,حاضر نیستی از هیچی بگذری,حاضر نیستی دل به دریا بزنی,بمون! دنیا کلش برای تو..
(دهنم بسته میشود و نگاهم را به او میدوزم و او دستش را به سمت نفر دیگری دراز میکند
من زیر لب مدام میگویم):
لعنت به من
لعنت به من
لعنت به من...
تشییع شهدای گمنام,میدان بهارستان,1394