عیدی های فراموش شده خدا...
یکی از بهترین اتفاقات ممکن در دوران کودکی و حتی گاهی همین الان این بود که
دید و بازدید عید تموم بشه و لباسا رو ورداریم و بگذاریم تو کمد و بعد از چندین وقت، برای یک مهمونی دوباره اون لباس رو بپوشیم و دست کنیم توی جیبش و یه قلمبگی رو حس کنیم
دست رو از جیب در بیاریم و ببینم چند اسکناس درشت پول توی جیبمونه، عیدی های جامونده از عید
بدون اینکه روحمون خبر داشته باشه
فکر میکنم توی حساب و کتاب های الهی هم همچین اتفاقی برای بعضی هامون بیفته
بریم تو سف حساب و کتاب و در حالی که فکر میکنیم کارمون زاره و خودمون آماده میکنیم برای رفتن به آتش
یک دفعه مهر بزنن و بگم دست راست، حراست بهشت
وقتی میگن کار رو برای خدا کن که اون میبینه و حساب میکنه و از دستش در نمیره
و وقتی گاهی خیلی کارات رو مردم نمیبینن و فکر میکنی چون اونا ندیدن و نفهمیدن که تو کردی پس انجام نشده!
و وقتی تو حساب کتاب خدا تو چندتا عنوان پیدا کردی که روحتم خبر نداشته
و وقتی میفهمی معامله با خدا ضرر نداره
پ ن:
خدا میگه من گاهی نیت های خوبت رو هم که در مقام عمل، عملی نشدن رو به پای اعمالت میذارم!
پ ن:
خدایا ما پیش تو قهرمانیم، هرچند نزد بنده هات پر ادعا باشیم