icon
پنج شرور و صدیقه خانوم و آقا جلال و زینب خانوم... :: سیب زمینی

سیب زمینی

گاهی وقتها سیب زمین هم که باشی باید پخته باشی
سیب زمینی

سیب زمینی که دوست داشت سیب سرخ شود.

ما سینه زدیم
بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم
انها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم!!
از آخر مجلس
شهدا را چیدند...

هرچیزی قدیمیش بهتر است

پنج شرور و صدیقه خانوم و آقا جلال و زینب خانوم...

يكشنبه, ۳۱ مرداد ۱۳۹۵، ۰۹:۵۴ ب.ظ

بر سر سفره ی صدیقه خانم که همیشه زبان زد خاص و عام است در خانواده ی بزرگ آقای گشتاسبی، پنج پسر پشت سر هم با فواصل یک ساله کنار هم نشسته اند، صدیف خانم غیر آشپزی و خانه داریش برای نگه داری و تحمل و صبرش در بزرگ کردن و تربیت این پنج پسر جایگاه ویژه و دست نیافتنی در خانواده دارد، هاجر هم با اختلاف نه چندان زیاد صبور ترین و مهربان ترین خواهر یافت شده است.

عباس،صادق،کیومرث،بیژن و هادی پنچ شرور خانواده ی گشتاسبی هستند، همه ی فامیل به آقا جلال پدر خانواده به شوخی میگفتند که آقا جلال اگر با همین فاصله یک پسر دیگر هم داشتی، اول تا ششم را در هر مدرسه ای بیمه میکردی، با وجود شیطنت ها سختی ها زیاد تحمل و نگهداری پنج پسر بازیگوش آقا جلال اما همیشه مثل شیر پشت پسرها بوده، و البته پنج شرور داستان هم از تنها کسی که حساب میبرند آقا جلال است.
هادی کوچک ترین پسر و آخرین فرزند خانواده ی گشتاسبی وقتی به دنیا آمد، عباس بزرگ ترین پسر 5 ساله بود،صادق4ساله،کیومرث3ساله،بیژن2ساله و خواهراشان 9 ساله بود.

اسم خواهر پنج شرور هاجر بود که بعدها اقا جلال وقتی با سیل پسرهایش مواجه شد به پیشنهاد صدیقه خانم برای مریم شناسنامه زینب گرفتند.
زینب محرم اسرار پنج شرور بود و تمام امید پنج شرور برای پیشبرد اهدافشان وقتی به بن بست میخورد دست به دامان زینبی میشدند که اقا جلال حرف روی حرفهای حساب شده و دقیقش نمیزدند. زینب، داستان گوی شبهای پنج شرور، زینب، فرشته نجات درس خواندن های زورکی پنج شرور، زیینب مادر دوم پنج شرور.

لقب پنج شرور وقتی روی پیشانی پنج پسر صدیقه خانوم حک شد که در مراسم عروسی نوه خواهری صدیقه خانوم، برزو پسر نچسب و زورگوی آسیه همسایه خواهر صدیقه خانوم، کشیده قایمی به گوش کیومرث میزند و چهار برادر دیگر به همراهی خود کیومرث، درس اساسی به بروزو میدهند.
در میان پسر ها اما صادق میانداری خودش را دارد و برادر ها ورای همه ی توی سر زدن هاشان، در آخر بین جمع خودشان بر سر حرف صادق سر خم میکنند، برای همین هم هست که اقا جلال با وجود شیطنت ها مهار نشدنی صادق، همیشه او را جانشین خودش در خانه می داند. آقا جلال توی خانه به شوخی گاهی صادق را ریش سفید قبیله پنج شرور میخواند. صادق با غرور این لقب را میپذیرد.

خود آقا جلال از مرد های پولدار و متملول روزگار نبود، هادی فرزند آخر آقا جلال در میان همه ی سرزنش های خانواده ی پدری درست زمانی خبر به دنیا آمدنش به گوش آقا جلال رسید، که صدیقه خانوم نقل قول دکتر را برای آقا جلال گفت: میگه به خاطر سن بالا و ضعف بدنی ممکنه بچه سر زا بره!
آقا جلال سر هربار خبر بچه دار شدنش به جز زینب و صادق همیشه با این سرزنش از سوی خانواده های دو طرف روبرو می شد که آخر مرد حسابی با این وضع مالی خرابت هی بچه پشت سرهم میخواهی چه؟
آقا جلال خودش نویسنده بود، برای مجلات و روزنامه ها، گاهی ویراستاری، گاهی غلط گیری، کلا شغلش همیشگی نبود، پولش هم حساب نداشت، گاهی کم بود و گاهی زیاد، گاهی هم اصلا نبود!


صدیقه خانوم هم اگر بخواهم خیلی در گوشی به شما بگویم همکلاسی دانشگاه ادبیات آقا جلال بوده که بعد از ازدواج درس و کار احتمالی را رها میکند و کار سختش در خانه را شروع میکند.

صدیقه خانم در خانه البته کار مرتبط با درس خوانده شده اش را هم میکند، ویراستاری و تایپ خورد خورد کتاب داستان اقا جلال که قرار است در اینده ای نامعلوم چاپ شود.


خانواده گشتاسبی اما در پیچ خم سالهای پیش رویش دچار اتفاقات و حوادث زیادی می شود.







پ ن:

شاید در آینده ای خیلی دور یا نزدیک این نوشته ها را بر پرده سینما یا صفحه های نمایشگر تلوزیون هایتان ببینید.

پ ن:

شاید هم نبینید.

پ ن:

شاید هم صحافی شده با جلد ببینید.

پ ن:

شاید آن را هم نبینید.

موافقین ۲ مخالفین ۰ ۹۵/۰۵/۳۱
مسیح

نظرات (۱)

ان شاءالله که هردو رو ببینیم.
فقط یک سوال!!!
هاجر چه نسبتی با این خانواده داره؟؟؟!!
پاسخ:
ممنونم
تشکر که تذکر دادید
هاجر اسم اولیه زینب هست، اشتباه نوشته بودم مریم

بازخورد

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی