برداشت دوم...
برداشت دوم:
ما آدم هایی هستیم که اگر گاهی برای کار خیر هم وارد مسئله ای شویم
آخرش سعی میکنیم یک چیزی برای خودمان بماند
مثلا اگر به سائلی رسیدیم و یقین کردیم که نیازمند است، اول دست میکنیم توی جیبمان موجودی را میبینیم و بعد از میان پنج و یک و ده، پنج هزار و یک هزار را میدهیم و ده را توی جیبمان نگه میداریم.
اگر گوسفندی قربانی کنیم، نود درصد گوسفند را میدهیم و ده درصدش را فیریز میکنیم حتی اگر کلا آب گوشت خور نباشیم.
اگر غذایی نذر کنیم، می ایستیم تا کسی دو تا نگیرد و همیشه ته دیگ را نگه میداریم برای فامیل ها که آخرش هم خورده نمی شود.
امروز آقایی وارد دشت کربلا شد
که از ظرفیت خانواده اش و دوستان و پیروانش هر آنچه را که می توانست با خود آورد و چیزی را نگه نداشت.
آورد در حالی که می دانست چه می شود.
میتوانست پسرانش را از رزم معاف کند و در مکه بگذارد به بهانه اینکه در غیاب من جواب گو پیروان باشند.
یا طفل شیرخواره را به خاطر سختی سفر در خانه بگذارد.
یا زنان و دختران را در شهر منتظر بگذارد.
اما حسین
با همه چیز
به مصاف همه بلا آمد...
#روضه نوشت:
حسین از پیر مرد پرسید:
که آیا اسم دیگری هم دارد؟
پیرمرد گفت:
آری،اسمی که از گفتنش کراهت دارند، کربلا
حسین گفت:
پناه می برم به خدا از کربلا
بعد خبر آوردند از خواهر که بی تاب شده
حسین نزد خواهر رفت
و در آغوش هم سیر گریستند
خواهر میگفت:
به خدا قسم تازه فهمیدم که اینجا کجاست...
حسین برای اولین بار خواهر را تسلی داد، اما این دفعه آخر نبود...
#شعر نوشت:
چشم هرکس خیس شد، آن جای پای فاطمه ست....