icon
آقای میزبان... :: سیب زمینی

سیب زمینی

گاهی وقتها سیب زمین هم که باشی باید پخته باشی
سیب زمینی

سیب زمینی که دوست داشت سیب سرخ شود.

ما سینه زدیم
بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم
انها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم!!
از آخر مجلس
شهدا را چیدند...

هرچیزی قدیمیش بهتر است

آقای میزبان...

پنجشنبه, ۶ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۱۵ ب.ظ

پشت مرز مهران، شلوغی های چند روز مانده به اربعین، گیت پاسپورت ها، مرز ایران و عراق

(مادر، نرگس را محکم به آغوش چسبانده و با چشمانش خیلی نگران، رفت و آمد ها و ازدحام گیت پاسپورت و ویزا را می نگرد، نرگس لقمه ای نان و تخم و مرغ که عقب تر از ایستگاه صلواتی گرفته اند به چنگ دارد و هر از چند گاهی گازی به آن میزند)

_مامان، تا کی باید اینجا بشینیم؟

+خیلی طول نمی کشه، یکم دیگه باید منتظر باشیم

_آخه خیلی شد...

+بهانه نگیر نرگس، مگه گشنت نبود؟ خب بخور اون نون و تخم مرغ رو 

_نون تخم مرغ دوست ندارم..

+چیزی جز این نداریم بخور سیر بشی..

(صدای همهمه و شلوغی کل مرز را گرفته،مردم اسم همدیگر را صدا می زنند تا کنار هم باشند، صدای صلوات، صدای مداحی در حال پخش میثم مطیعی، صدای پلیس که داد میزند عقب تر!! پری اما هنوز نگران رفتار گیت هارا زیر نظر گرفته)

_پری

+بله؟

_چرا داریم میریم؟ هیچکی اونجا نمیشناسیم...

+مگه اینجا کسی رو داریم مامان جان؟

_نه ولی خب اونجا...

+اونجا یه آشنا داریم نرگس

_کی؟؟

(پری خیلی سریع خاطرات چند ماه سخت گذشته را مرور میکند، چندی ماهی که‌ بعد مرگ همسر و از دست دادن خانه و سر پناه و نداشتن پول و غذا، به سختی چند سال گذشت)

+فکرشو بکن نرگس، داریم میریم جایی که برای چند روز دیگه لازم نیست غصه جا برای شب خوابیدن داشته باشیم، کلی دنبال چیزی برای خوردن بگردیم! لازم نیست التماس کسی رو بکنیم، میتونیم کلی چایی گرم بخوریم! کسی بهمون نگه چرا اینجا نشستید، کلی باهم قدم بزنیم، کلی آدم مهربون ببینیم، عالیه نرگس مگه نه؟؟

_همچین جایی وجود داره پری؟

+آره! معلومه که داره

_تو از کجا میدونی؟

+من و پدرت پنج سال پیش قبل از اینکه به دنیا بیای رفتیم اونجا

(ازدهام آدم های بی پاسپورت و ویزا زیاد شده، و کم کم تشکیل یک توده بزرگ را میدهد، این توده به صف پشت گیت فشار می آورد و کار را مختل کرده، چشمان پری برقی میزند و سریع نرگس را بلند میکند و تنها ساکشان را بر میدارد)

+پاشو مامان! پاشو نرگس وقتشه!

_یعنی راسی راسی داریم میریم؟

+آره مادر فقط مامانی محکم منو بچسب محکمه محکم

(پری با ساکی به دست و دستی به نرگس با شتاب خود را به سیل جمعیت میسپارد، فشار زیاد داد نرگس را در می آورد و گریه او راه می افتد، پری با دندان چادر خود را محکم گرفته، جمعیت با تکرار نوایی هربار قدرت میگیرد و موجی به سمت گیت میدهد، سرباز ها. تمام تلاششان را میکنند تا جلوی جمعیت را بگیرند)

_ماماااان ماماان

+طاقت بیار نرگس، الان میریم مادر

_نمیتونمم

+یادته میگفتم یکی اونجا مارو میشناسه نرگس!

_کی؟؟ آییی

+یه آقایی که الان مردم دارن همه اسمشو میگن، گووش کن!!

(جمعیت هربار لبیک یا حسین میگوید و موج محکمی به گیت میزند، یکی دو موج بعد، گیت فتح میشود، جمعیت به آن سمت مرز سرازیر می‌شوند، این لشکر آن سمت نیز مهاری نخواهد داشت. چند متر آن ور تر پری، نرگس را بقل کرده و دست و پایش را میمالد، پری میخندد، نرگس نیز هم، بعد پری و نرگس دوان دوان تا گیت عراق میروند و در سیل جمعیت گم میشوند. میزبان آن سوی فنس ها منتظر آن هاست. میزبانی که حداقل چند روز آن ها را از غم دنیا رها میکند)





پ ن:

حضرب ارباب

عشق علیه السلام 

پ ن:

جانم به فدات

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۵/۰۸/۰۶
مسیح

نظرات (۱)

ازدحام*
پاسخ:
ممنون

بازخورد

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی