icon
نمی دانم عنوانش چیست... :: سیب زمینی

سیب زمینی

گاهی وقتها سیب زمین هم که باشی باید پخته باشی
سیب زمینی

سیب زمینی که دوست داشت سیب سرخ شود.

ما سینه زدیم
بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم
انها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم!!
از آخر مجلس
شهدا را چیدند...

هرچیزی قدیمیش بهتر است

نمی دانم عنوانش چیست...

پنجشنبه, ۱۴ بهمن ۱۳۹۵، ۰۱:۵۷ ق.ظ
زمین سرد
صدای هیاهو
چشمانی که خیره به نور شده
ساعت 12
و یعنی 12 بار صدای زنگ
دنگگگگ
دنگگگ
دنگگ
دنگ
عده ای میروند
عده ای تازه می آیند
چشمانم آدم ها را دنبال میکند
چادر گلگلی جثه کوچک، دمپایی عروسکی، النگوهای طلایی، و پاهایی که بی قراری میکند برای دویدن، اما دست زمختی که نمیگذارد
چشمانم رد دست را دنبال میکند
چشمانی که به نقطه ای دوخته شده، سیبیل بلند، کاپشن چرم، ریش هایی کوتاه تر از سبیل ها، چند انگشتر بزرگ به دست، زمزمه میکند، اما نمی شنوم چه چیزی را، بدنش تکان های ریزی میخورد که به خاطر بالا و پایین پریدن های دختر و کشیدن دست اوست، خیلی سعی کرده اشک نریزد اما موی رگ های قرمز چشمش خواهش چشم برای ریختن اشک است. از صورت مرد آرام نگاه را میبرم روی یک حجم سفید آبی آسمانی با گل های صورتی که صورتی در آن به چشم میخورد، او در مقابل اشک مقاومت نمیکند، اشک ها پایین آمده تا زیر روسری، روسری کمی خیس شده،دستانش را مقابل صورت گرفته ناخن ها یکی در میان رد لاک دارد که یعنی قبل آمدن به حرم پاک شده، دوباره باز میگردم به دختر! عجیب است چرا بار اول ندیدم، دخترک با آن حجم صورت کوچک یه برآمدگی پلاستیکی رو چشم دارد که با چسب سرجای خود ایستاده، مدام به آن دست میزند انگار از وجودش ناراحت است، یک دفعه کودک از کادر چشمم به هوا میپرد. پدر بقلش کرده، چشمانم پدر را دنبال میکند، دخترک برای آن نقطه ای که پدر به آن خیره شده بود دست تکان میدهد، گویی زمزمه های پدر برای دختر بوده.
صدای خنده های ریز ریز، این صداییست که باعث میشود از پدر چشم بردارم به دنبال منشا صدا بگردم، حوالیش را پیدا میکنم و بعد حدس میزنم صدا متعلق به کیست، پیر مردی که ایستاده؟ نه نمیتواند متعلق به او باشد، آن آقایی که کت بلند پوشیده و چیزی به دست دارد؟ نه نه او سنگین تر از این حرف هاست و زمخت تر، آن دختر و پسر جوانیی که آن گوشه نشسته اند؟ بله متعلق به آن هاست، چشمم به قاعده روی پسر متمرکز میشود، صورت تر و تمیز که فقط آثاری از مو به آن دیده می شود، یک شال که نیمی از آن روی دوش اوست و نیمی روی دوش دختر، آرام صحبت میکنند اما ریز ریز، به نقطه ای خیره شدند و هی کوتاه کوتاه میخندند، دختر به پسر تکیه داده، بیشتر او صحبت میکند و پسر هی عکس میگیرد، فکر میکنم تازه عروسی کردند چون پسر با محوریت حلقه هاشان خیلی عکس گرفت، مبارکشان باشد جای خوبی را برای لحظات به یادماندنی زندگیشان پیدا کردند
صدای زنگ تلفن!
شبیه صدای زنگ تلفن من است، اما زنگ تلفن خیلی های دیگر هم شبیه به من است. چشمی میگردانم، نه انگار برای خود من است، نوشته: maman گوشی را بر میدارم: سلام مامان، صحبت میکنیم به رسم جاری گوشی را از گوشم فاصله میدهم : مامان شماهم صحبت کن، و بعد زمان بندی میکنم که کی باید دوباره گوشی را دم گوش خودم بگیرم، اگر گوشی دست بابا باشد فقط دو یا سه ثانیه اما مادرها نه! حداقل بیست ثانیه! گوشی را دم گوشم میگیرم: چیزی برای خودتم خواستی؟ عموما نمی خواهند، تجربه این را ثابت کرده، خداحافظی میکنم، صفحه تماس که میرود صفحه نمایش گوشی پدیدار میشود، ناتفیکشن!
اینترنت در اینجا! فرصت مغتنمی است، سریع تلگرام باز میشود برای چند شخص و چند گروه: مجاورم، دعا گو! کلی طول میکشد تا سند شود، تلگرام بسته ایسنتا باز، حالا وقت دل سوزاندن است! استوری باز، چلیک، نمایی از روبرویم، مینویسم: دوست دارم برای همیشه بمانم، سند، اینستا بسته
عماااد تعال!
تعال؟ اینکه عربی است، دوباره چشم هایم شروع میکند، این مرد که اهل گنبد است این زن هم احتمالا شمالی، این هم که به قیافه اش نمی خورد عرب باشد، پوشیه! آها صدا از اینجاست، مرد یک دست پیرهن و شلوار ورزشی دارد، این تیپ با آن مدل موی خاص که دورش خالیست و وسط پر و این رنگ تیره پوست،قطعا عراقیست! زن هیکلی درشت و پوشیده با صدای شدید و لحنی خشن! اینها قطعا عراقیند! فکر میکنم از امام حسین برات آورده اند! امام حسین، راستی اینها چرا کربلا را رها کرده اند آمده اند اینجا! ما اینجا کربلا میخواهیم! دهنت را بببند! این را خودم به خودم میگویم، این ها همه اصحاب کرمند و این بین کسی دستش پر تر که رند تر و لوس تر! گاهی باید حرف را دو قبضه کرد یک مهر از کربلا یک مهر هم اینجا! این حرف دیگر بر نمیگردد!
آقا برو کنار!!
این صدا تهدید است، یعنی نروی کنار میروی این زیر! این صدای آن مرد های کت بلند پوش است، چشم میگردانم، اها! پیدا شد. ماشین کف شو دارد یک راست می آید سمت من، این هم بدبختی من است که هر کجا بنشینم اتوبان کف شوهاست! میروم یک سنگ عقب تر، تا وقتی دوباره برگردد وقت هست.
خاک بر سرت این همه چشم گرداندی خب چیزی بخواه!
این صدای چه کسی بود؟ چه کسی چه کسی چه کسی؟ این صدای خود من است! اما من که چیزی نگفتم، صدای درون من است. حالا چشمم دنبال خودم میگردد، من این پشت به دیواره حجره ها تکیه دادم و دمپایی هایم جلویم جفت شده، یک لیوان پلاستیکی هم کنارم، این جای همیشگی من است، حالا چند قدم آنورتر یا این سمت تر، ولی همین حوالی است، روبروی سقا خانه، در ادامه روبروی ایوان طلا، ترکیب بندی کادر خوبی دارد، چند نقطه طلایی در یک کادر، اما چرا چیزی نمیخواهم؟
چرا چرا چرا چرا؟ من هیچ وقت ندانستم دقیقا چه میخواهم، حتی آن وقت هایی که چیزی میخواستم. من همه چیز میخواهم، عاقبت بخیری؟ میخواهم! همراه خوب؟ میخواهم! دنیا؟ بله بله میخواهم! فرزند خوب؟ آنکه حتما! رضایت پدر و مادر؟ بله بله بله از آن هم میخواهم! شهادت؟ ..اگر نگویید تو را چه به شهادت بله آقا آن را از همه بیشتر میخواهم! من مثل بچه هایی هستم که وارد بقالی میشوند! همه چیز میخواهم ولی صلاحم را نمیدانم، مشت های شما بزرگ تر است هر چه میدهید با دست خودتان بدهید من همان را میخواهم همان که محبوب بدهد، حتی اگر هیچ باشد، من هیچ را میخواهم! هیچی که از قبل شما باشد، همه است.
من زیارتت را میخواهم
که مجبور نشوم مثل خط های بالا، زیارتت را تخیل کنم
من حرمت را میخواهم
رنگ زرد گنبدت را
و صدای نقاره را
و صدای دنننگ دننگ ساعت
که چقدر زود به زود صدایش می آید
من تو را میخواهم
راه میدهی؟









پ ن:
متن را انگار یک آدم دیوانه و عصبی نوشته از بس اسن شاخه به آن شاخه است
موافقین ۵ مخالفین ۰ ۹۵/۱۱/۱۴
مسیح

نظرات (۳)

ماشالله مطلب!
:)

این نوشته گوشه بالا، سمت راست وبلاگتون به دلم نشست.
:)
پاسخ:
لطف دارید
ممنون
:(
من دلم حرم میخواهد...


جای منم همیشه همون صحن اما اون حجره های اون کنجه
ان شا,الله بطلبند همه رو به زودی


حجم سیاه آبی آسمانی چیست آیا؟
پاسخ:
ان شا الله

سفید بوده، یعنی چادر نماز
انگار خواب بود این پشت هم قرار دادن صحنه ها...
داخل خواب هم که شاخه به شاخه پریدن چیز عجیبی نیست..


امروز چشم باز کردم دوستم عکس برفی حرم فرستاده بود
ظهر یکی از دوستان دور یکهو زنگ زد که من حرمم سلام بده
حالا هم این پست..
اما من بی رگ تر از این حرف ها شده ام انگار..
پاسخ:
بله
چون خواب بود
چند سالی قسمت نداریم

بازخورد

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی