icon
خیابان های آرام... :: سیب زمینی

سیب زمینی

گاهی وقتها سیب زمین هم که باشی باید پخته باشی
سیب زمینی

سیب زمینی که دوست داشت سیب سرخ شود.

ما سینه زدیم
بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم
انها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم!!
از آخر مجلس
شهدا را چیدند...

هرچیزی قدیمیش بهتر است

خیابان های آرام...

جمعه, ۲۹ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۱۲:۴۸ ق.ظ

پشت موتور بابا نشسته بودم و داشتیم از خانه یکی از اقوام بر میگشتیم

موتور بابا پیچید در خیابان ولیعصر

خیابان را همان طور پایین می آمدیم

من

نگاه میکردم به خیابان های آرام

ماشین هایی که برای رسیدن به خانه گاز میدهند

بوق هم اگر میزنند فوقش برای پیچیدن ماشین جلویی در مسیر آن هاست

آدم هایی که در خیابان راه میروند

خانواده ها

موتور بابا رسید به میدان امام خمینی

باد به صورتم میخورد

ریش هایم را تکان میداد

صورتم قلقلکش آمد

دستی به ریش هایم کشیدم

و دستم را مشت کردم روی زانویم

انگشترم‌ را دیدم

دوباره سر را بالا آوردم

همان خیابان را دیدم

پر از جمعیت

پر از دود

آدم هایی که مثل زامبی بالا پایین میپرند

عربده میکشند

شعار میدهند

آتش میزنند

سنگ پرت میکنند

پلیس که یک طرف ایستاده

و سرباز ها با باتوم روی گارد‌ها ضربه میزنند

دوباره سرم را پایین آوردم

انگشترم را دیدم 

و به این فکر میکردم 

که روزی برای داشتن انگشتر توی دست کتک میخوردیم

دوباره سرم را بالا آوردم

خیابان خلوت خلوت بود

اثری از پلیس نبود

آدم ها تک و توک با خیال راحت قدم می زدند

سطل آشغال ها سالم بودند

صدای شعاری نبود

پیش خودم گفتم

من اینطوریش را بیشتر دوست دارم

یاد فردا شب افتادم، شاید هم پس فردا صبح

بغض چند هفته بود گلویم را گرفته بود

ضربان قلب و تیر کشیدن ها و سر درد ها و سرگیجه ها

همه اش تلنبار شده بود

یک دفعه دیدم گونه هایم خیس شد و تصویر تار

آن چند قطره اشک اخراجی را کنار زدم

به این فکر کردم

که بچه ها هر چه داشتند رو کردند

و آرزو کردم 

فردا و پس فردا و روزهای جاری خیابان ها و مردم همینطور بمانند

پدر پیچید

یک پراید بقل ما سبز شد

خانواده ای توی ماشین بود

پسر بچه ای داخل آن دست تکان میداد

داخل ماشین همه شاد بودند

موتور پدر از ماشین عقب افتاد

چشمم به شیشه عقب خورد و پوستر #سید

کمی خندیدم

باز به خیابان ها چشم دوختم

و زیر لب گفتم

خیابان ها را اینطور بیشتر دوست میدارم

بغض اما هنوز با من بود...




پ ن:

هر چه تو پسند کنی...

موافقین ۴ مخالفین ۰ ۹۶/۰۲/۲۹
مسیح

نظرات (۵)

فردا شب...
پس فردا صبح...
این روزا پره از دلهره و اضطراب... :( 
پاسخ:
...
۲۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۰:۲۸ پلڪــــ شیشـہ اے
ان شاءالله که ختم بخیر بشه همه چیز. 
پاسخ:
ان شا الله
به خیر و ارامش بگذره ان شاء الله...
پاسخ:
ان شا الله
دعاا کنید! خیلی دعا کنید!
تمام شد...
حالا شهر آرام است ...
اما
استخوانی در گلو مانده...
پاسخ:
نه خیر استخوانی در گلو نمانده
جا برای تلاش و کوشش ما باز شده

بسم الله بگید و از الان شروع کنیم
به جای دم انتخابات 

بازخورد

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی