icon
سیب زمینی

سیب زمینی

گاهی وقتها سیب زمین هم که باشی باید پخته باشی
سیب زمینی

سیب زمینی که دوست داشت سیب سرخ شود.

ما سینه زدیم
بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم
انها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم!!
از آخر مجلس
شهدا را چیدند...

هرچیزی قدیمیش بهتر است


_بچه های گردااان حبییییببب به خط باشید

برادرا منظم منظم .. تو صف باشید 

گردان امام حسین کنار دستتتشش...

بجنبید وقت نیست الان میرسن

مجتبی دلقک بازی در نیار برو سر صف وایسا به صفت نظم بده!

علی اسفند آمادس؟

+بله حاج ابراهیم آتیشه آتیشه

_بچه های لشکر ۲۷ مثل لشکر شکست خورده واینسید، نظم بگیرید ابرومون رو بردید

# حاجی ما با بچه های لشکر نصر ابمون تو یه جوب نمیره، ما رو بنداز بغل بچه های حبیب :))

_خجالت بکشید هنوز آدم نشدید شما؟

مجید کجان پس؟؟

@حاجی تازه از دست مردم کشیدن بیرون اقا رو، دارن میان دارن‌میان

» بابا حاج ابراهیم این شعره مشکل محتوایی داره خب یه سرود دیگه رو انتخاب میکردی!

_مشکلش چیه؟؟

« خودمون به خودمون بگیم، برخیزید؟؟

_تو روحت حسین تو روحت :)) برو سر صفت مزه نریز الان میان

@ حاج ابرااااهیم دارن میااااان، دارن میااین

_قربون قدمات که همه ما رو عاقبت به خیر کرد...

(صدای گردان ها و دسته ها و لشکرهایی که صف به صف منظم در میدان ایستاده اند بلند میشود، صل علی محمد بوی خمینی آمد صل علی....)

_همههه آماده... یک دو سه

(کل میدان‌به‌ یک باره‌، همزمان با قدم گذاشتن امام در میان خیل جمعیت شروع به خواندن سرود میکنند)

برخیزید..

برخیزید..

برخیزید.. ای شهیدان راه خدا

ای کرده بهر احیای حق جان فدا

برخیزید.. رهبر آمد کنون ....







پ ن:

من از تو یاد گرفتم

که وقتی شمشیر میزنیم باید آخر لشکر را نگاه کنیم

ما با چشم هایی که به آخر لشکر کفر دوخته شده

شمشیر میزنیم

تا ناملایمات پیش رو 

شمشیر از دست ما نگیرد

تو برای انقلاب کردن

آخر لشکر کفر و استبداد را دیدی

شمشیر زدی

با قلبی آرام

و ضمیری مطمئن..

پ ن:

و خیانت کارید اگر ادعای انقلابی بودن دارید و صحیفه امام را تا به حال یک بار ورق نزده اید

و جاهلید اگر ادعای امام دوست بودن دارید اما از منش و عقاید امام چیزی نمیدانید

پ ن:

با عبا و عمامه و کت و شلوار های آغشته به ذلت، با مردی تجدید آرمان میکنند

که در گوشه خانه محقرش در جماران

خواب را از چشمان مستکبرین گرفته بود.

این کدام آرمان کوفتیست که شما با آن تجدید میثاق میکنید؟

پ ن:

عکس از 

اریک بووت


۴ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۴ خرداد ۹۶ ، ۰۴:۰۱
مسیح

امشب 

مستند تشییع بزرگ 

ساعت ۲۱

از شبکه افق



روایتی از وداع ملت ایران با پیکر امام خمینی(ره) از زبان خلبانان بالگرد حامل پیکر مطهر ایشان


۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۵۴
مسیح

داشتم تو کوچه میرفتم برای خرید

یک مادر و بچه رو دیدم

پسره بزرگ بود، فکر کنم دبستانی 

با یه چهره خوشگل با شوق و ذوقی آروم به مادرش نگاه کرد گفت:

مامان میخوام روزه بگیرم!

مادرش چادری بود و به نظر من مذهبی 

با عصبانیت گفت:

غلط کردی!! میخوای مریض بشی؟؟


زمان ما وقتی تو اون سن به مادرم میگفتم میخوام روزه بگیرم 

مادرم میگفت:

باریکلا مادر... مرد شدی..

یه روزه ای هست به اسم کله گنجشکی و .....



ذوق و شوق عبادت رو تو دل بچه ها خشک نکنیم

حتی شما

خانواده مذهبی عزیز

بچه هیچیش نمیشه به خدا...

۵ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۴۴
مسیح
_اسمت چیست دختر؟
+کنیز شما سلیمه
_تا به حال کجا بودی؟
+زیر سایه شما، اما برادرم حسن سلطان اجازه نمی دهد خودم را به شما بشناسانم.
_چرا؟ از چه می ترسد؟
+نمی دانم... شاید میدانم و نباید گفت. سوآلم را جواب ندادید. چرا چنین میکنید؟ زیبا... چون دیوانگان..؟

میر مهنا، در اندیشه بود. سلیمه، کبوتری بود که چون قرقی بر او فرود آمده بود.
_ زیبا جون فرشتگان.... حکایتی است واقعا! پیش از تو، هیچ کس نگفته است که دیوانه وار دویدن زیباست... بی تابم سلیمه، بی تاب... اگر چنین نکنم و نریزم و سبک نشوم، کسی را به گناهی نه چندان گناه خواهم کشت. روحم در جسم جای نمیگیرد. شوق پرندگی دارم اما قدرت پریدن در من نیست. هنوز البته. یک روز، ای سلیمه، بدان به یقیین، که پرواز خواهم کرد_بر سراسر دریای فارس، که دریای من است...

سلیمه نشسته بود لب صخره.

+ساده میپرسم: صلاه ظهر، پاهای تان هیچ نمی سوزد؟
_دیگر از سوختن پا گذشته است. گفتی اسمت چیست؟
+سلیمه. سلیمه!
_انسان، از میان یک مجموعه سوختن، سوختن سخت را حس میکند، سلیمه! دیگر از سوختن پاها، دیری است که گذشته. قلب من می سوزد. مغز من می سوزد، روح من می سوزد.
دریای یک جماعت را پدرم میر ناصر تاجر و آن شیخ سعدون راهزن، حراج کرده اند و بیگانه به هیچ خریده است و برده است، و این وطن، صاحب ندارد که بپرسد ((چرا؟)).
آیا معنی سخنانم را می فهمی دخترک؟
_ خوب میفهمم امیر! نامم سلیمه است!




نادر ابراهیمی
کتاب:
بر جاده های ابی سرخ








پ ن:
دوباره به نادر خواندن رسیده ام و نمی توانم حتی دو کلمه بنویسم.
۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۶ ، ۲۳:۱۷
مسیح


96 و 4 قبل از آنکه درصدی دقیق باشد، یک نماد بود.

سرمایه داران بی درد و زالو صفت در مقابل مردم عادی و قشر مستضعف.

جدا از آن که دست مایه تمسخر سیاست مداران شد.

حالا این عکس مرا یاد آن صحنه ای از جنگ ها می اندازد.

که دشمن برای زهر چشم گرفتن از طرف مقابل بعد از کشتن

او را پشت ارابه میبندد و اسب را می دواند.

تا مردم ببینند و دیگر کسی جرات مقابله نکند.


بر فراز بی ام دبلیو چند صد ملیونی

تابلو دستش بگیرد و بگوید

۴ درصدی ها 

بزرگ تر از ۹۶ درصدی ها هستند. 

راست میگویند 

آنقدری بزرگ هستند که میتواند

درد خود را در دهان قشر متوسط بگذارند و از طریق حرف را تکثیر کنند.


امروز بعضی ها

مستضعفین و دردمندان را

بعد از کشتن

پشت ارابه های گران قیمت خود میبندند و در خیابان ها ویراژ میدهند.

۵ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۶ ، ۱۴:۱۹
مسیح

مسیرم از فردوسی و ولیعصر و انقلاب رد میشد

جوان ها را می دیدم

مردم را

صدای بوق بوق ماشین ها

شیپور ها 

پوستر های پشت ماشین ها

نوارهای بنفش آویزان به دست عابرین

و لبخند میزدم

به این شور و شوق

و این همه خوشحالی

به امنیت خیابان

به سطل آشغال های سالم

به پلیس هایی که صرفا دور میدان ها ایستاده بودند که باشند

استرس درگیری نداشتند

مغازه دار هایی که آن ها هم لبخند میزدند

من هم لبخند میزدم

خوشحال بودم

از این همه حضور

این همه رای

و این همه مشارکت

اما من

حافظه تاریخیم را از دست ندادم

روزی را به خاطر دارم

که عده ای

به شادی های خود نرسیدند

و به خاطر رای دادن

فحش خوردند

کتک خوردند

روزی که مغازه دار ها 

مغازه ها را بستند

سرباز های وظیفه استرس داشتند

کسی که دست بند ایران به دست داشت کتک میخورد 

خیابان ها نا آرام بود

و سطل آشغال ها

بیچاره سطل آشغال ها :)

 

تبریک به همه مردم 

تبریک به طرفداران نامزد پیروز

 

 

 

پ ن:

با درایتت شعبده میکنی، برای انقلاب، مرد میدان های سخت @khamenei_ir

پ ن:

اقای رییس جمهور منتخب

شما ۱۶ میلیون منتقد دارید

ان شا الله که رییس جمهور ۱۰۰٪ مردم باشید.

پ ن:

و‌ شما سید #رئیسی 

از امتحان معیارهای سخت و پیچیده من

پیروز بیرون آمدید

می شود حسابی رو شما حساب باز کرد

#تغییر_به_نفع_مردم #تازه_شروع_شده

۱ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۳۰ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۲:۲۵
مسیح

پشت موتور بابا نشسته بودم و داشتیم از خانه یکی از اقوام بر میگشتیم

موتور بابا پیچید در خیابان ولیعصر

خیابان را همان طور پایین می آمدیم

من

نگاه میکردم به خیابان های آرام

ماشین هایی که برای رسیدن به خانه گاز میدهند

بوق هم اگر میزنند فوقش برای پیچیدن ماشین جلویی در مسیر آن هاست

آدم هایی که در خیابان راه میروند

خانواده ها

موتور بابا رسید به میدان امام خمینی

باد به صورتم میخورد

ریش هایم را تکان میداد

صورتم قلقلکش آمد

دستی به ریش هایم کشیدم

و دستم را مشت کردم روی زانویم

انگشترم‌ را دیدم

دوباره سر را بالا آوردم

همان خیابان را دیدم

پر از جمعیت

پر از دود

آدم هایی که مثل زامبی بالا پایین میپرند

عربده میکشند

شعار میدهند

آتش میزنند

سنگ پرت میکنند

پلیس که یک طرف ایستاده

و سرباز ها با باتوم روی گارد‌ها ضربه میزنند

دوباره سرم را پایین آوردم

انگشترم را دیدم 

و به این فکر میکردم 

که روزی برای داشتن انگشتر توی دست کتک میخوردیم

دوباره سرم را بالا آوردم

خیابان خلوت خلوت بود

اثری از پلیس نبود

آدم ها تک و توک با خیال راحت قدم می زدند

سطل آشغال ها سالم بودند

صدای شعاری نبود

پیش خودم گفتم

من اینطوریش را بیشتر دوست دارم

یاد فردا شب افتادم، شاید هم پس فردا صبح

بغض چند هفته بود گلویم را گرفته بود

ضربان قلب و تیر کشیدن ها و سر درد ها و سرگیجه ها

همه اش تلنبار شده بود

یک دفعه دیدم گونه هایم خیس شد و تصویر تار

آن چند قطره اشک اخراجی را کنار زدم

به این فکر کردم

که بچه ها هر چه داشتند رو کردند

و آرزو کردم 

فردا و پس فردا و روزهای جاری خیابان ها و مردم همینطور بمانند

پدر پیچید

یک پراید بقل ما سبز شد

خانواده ای توی ماشین بود

پسر بچه ای داخل آن دست تکان میداد

داخل ماشین همه شاد بودند

موتور پدر از ماشین عقب افتاد

چشمم به شیشه عقب خورد و پوستر #سید

کمی خندیدم

باز به خیابان ها چشم دوختم

و زیر لب گفتم

خیابان ها را اینطور بیشتر دوست میدارم

بغض اما هنوز با من بود...




پ ن:

هر چه تو پسند کنی...

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۹ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۰:۴۸
مسیح

به نام خدا


این حرف رو از ابتدای داستان ریاست جمهوری و تبلیغات و کار برای انقلاب تو این ماجرا میخواستم بگم 

ولی یادم رفت

فکر کنم در آستانه تجمع امروز حامیان آقای #رئیسی وقت خوبی برای گفتنش باشه.


ممکن بعضی هامون گاهی با خودمون بگیم آقا این همه آدم در حال کار کردن و نفس زدن و تبلیغ کردنن ماشاالله، کمم نیستن الحمدلله

حالا منم بهشون اضافه بشم یا نشم، فرقی به حال کلیت داستان نمیکنه

مثلا تو همین مثال تجمع امروز

یه فردی بیاد بگه 

آقا امروز که مصلی تهران کیپ تا کیپ پر میشه حالا چه من برم چه نرم، چه دست چند نفر دیگه رو هم غیر خودم بگیرم و ببرم یا این کار رو نکنم


ببینید برادران و خواهران گرامی و انقلابی

عرصه کار برای انقلاب اسلامی، عرصه دو دوتا چهارتا های عددی نیست

من خودم به شخصه استدلالم اینکه

کاری ندارم نیرو‌ هست یا نه، آدم تو خیابون برای تبلیغ چهره به چهره هست یا نه، تو عرصه رسانه به اندازه کافی موج سازی میشه، پست و غیره گذاشته میشه یا نه

من دوست دارم و توفیق میدونم برای انقلاب کار کنم!

حتی اگه سیاهی لشکر باشم

همیشه عرصه کار برای انقلاب اسلامی رو یک سفره ای بدونید که پهن شده و توش برای همه تدارک دیده شده

هر کسی باید بیاد و لقمه خودش رو برداره

نه کسی، جای کس دیگری رو تنگ میکنه و نه با شلوغ شدن دور سفره احساس گرسنگی ما بر طرف میشه

آدم باشه یا نباشه

کار بشه یا نشه

قدم برداشته بشه یا نشه

ما باید نسبت به کار برای انقلاب حریص باشیم!

همیشه اگر هم کاری برای انجام نبود که محال ممکنه نباشه

ما دست به کارشیم و یه کاری برای خودمون بتراشیم.


دوستان

این انقلابی که امروز مثل هوا با ماست و ما بودنش رو حس نمی کنیم

یک جاهایی از دنیا، یک مردمانی که از قضا تعدادشونم کم نیست

حسرت بودنشو میکشن

حسرت بودن حتی یه نسخه دست چندمش رو

بعد اون وقت ما اینجا

بر سر سفره انقلاب بشینیم

و لقمه بر نداریم؟

کار نکنیم؟

آبرو نذاریم؟

خون ندیم؟

دل ندیم؟


انصافا هم بی سلیقگی

هم قدر نشناسی :)


با سلیقه باشیم

از بین تمام سبک زندگی های دنیا

انقلابی بودن با کار فراوان رو انتخاب کنیم.

برای برداشتن لقمه از سر این سفره

باید خجالت رو کنار بگذاریم






پ ن:

امروز

ساعت ۱۶:۳۰

مصلی تهران

دسته جمع بیایم

دسته پر بیایم

اگرم از تهران دوریم

با دعاهای خیرمون بیایم


#همه_بیایم

پ ن:

زنده باد مردونگی

زنده باد #قالیباف

پ ن:

دوست داشتید

#بازنشر کنید.

یاعلی

۱ نظر موافقین ۱۱ مخالفین ۰ ۲۶ ارديبهشت ۹۶ ، ۰۶:۰۱
مسیح


آقای روحانی چندبار در خلال مناظره سوم خطاب به اقای #رئیسی گفت و تاکید کرد شما که در سازمان بازرسی بودید و خبر دارید 

شما که قاضی دادگاه روحانیت هستید و ...

یعنی خود ایشان و گروهشان هم می دانستند که اگر قرار باشد کسی علم بگم بگم دست بگیرد و دانه دانه تشت های رسوایی را بر زمین بزند

#رئیسی بوده

اما آقای #رئیسی که مطلع ترین است، از همه افراد حاضر در این باره کم حرف ترین بود

می دانید چرا؟


چون انتخابات ها می آیند و می روند

اما آبروی نظام و انقلاب 

اگر برود دیگر بر نمیگردد

بی اعتبار کردن انقلاب و نظام پیش مردم اگر صورت بگیرد دیگر ترمیم نخواهد شد


افتخار این است که از برخورد ها و قطع کردن دست مفسدان بگویی

نه از ازدیاد دست هایی که خود تو هم بر آن سفره دست داشتی



آقای #رئیسی شما بهتر از هر کس دیگری میدانی که به دست آوردن ریاست جمهوری، که عضوی است از اعضای مشروعیت و آبروی نظام به از دست رفتن کل اعتبار و آبروی نظام نمی ارزد.


تاریخ

همانطور که انقلابی گری و ارزش آدم هایی مثل #سعید_جلیلی را به مردم بعد از چهار سال تهمت و برچسب های ناروا نشان می دهد

از متانت و سیاست و وجاهت و صلاحیت شما نیز سخن خواهد گفت

اما افسوس و صد افسوس

که گاهی خیلی دیر...



پ ن:

#تغییر_به_نفع_مردم

#انقلاب

#رنجنامه

#تقوا

#تقوای_سیاسی

#اخلاق

#خدا_با_ماست

۵ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۲۳ ارديبهشت ۹۶ ، ۱۵:۲۲
مسیح
دیگه واقعا خیلی خستم
میخوام بخوابم...
سرده..







پ ن:
تو این ایام انتخابات اینقدری فشار تحمل کردم که واقعا هم یک سری درد های جسمی دارم هم کلی بهم ریختگی عصبی
هربار هم میام بگم گور باباش
ولی نمیشه
فقط زودتر تموم بشه
پ ن:
شاید برای شما مهم یا محل سوال باشه که به کی رای میدم
رای من #سید_ابراهیم_رئیسی
ولی واقعا طبق بند هایی که در بالا نوشتم دیکه توان توضیح ندارم
فقط اینکه
من همیشه خودم رو جزو قشر مستضعف دونستم و خواهم دونست
انقلاب رو برای اونها میدونم
و حاضر به رای اوردن کاندیدم به هر نحو ممکن هم نیستم.
۸ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۲۲ ارديبهشت ۹۶ ، ۲۰:۵۹
مسیح