icon
بایگانی اسفند ۱۳۹۳ :: سیب زمینی

سیب زمینی

گاهی وقتها سیب زمین هم که باشی باید پخته باشی
سیب زمینی

سیب زمینی که دوست داشت سیب سرخ شود.

ما سینه زدیم
بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم
انها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم!!
از آخر مجلس
شهدا را چیدند...

هرچیزی قدیمیش بهتر است

۱۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است

میگفت یک روز دوستم آمد و گفت: برای یک نفری که سخت محتاج پوله و اوضاع زندگی خوبی نداره دنبال یه کارم که یه حداقلی داشته باشه، اوضاع خانوادش خیلی خرابه!

نه مدرک درست و حسابی داشت و نه ویژگی و کارآمدی به درد بخوری، اما خب به نوعی کار خیر بود و اینکه در حین کار با امور آشنا میشد. گفتم به آن خانوم که بیاید و مشغول به کار شود.

من هم مبلغی که با توجه به شرایطش خیلی هم زیاد بود در حدود سال87 برایش به عنوان حقوق  مقرر کردم.

غیر از همه اینها هرجایی که پول لازم بود یا خانواده جایی به مشکل برمیخورد من نقدا مبالغی رو به اون میدادم بدون حساب و کتاب و اینکه جایی یادداشت کنم، البته گفت هم نداشت چون اجر کار پایمال میشد.

حتی یک بار به خاطر بیماری پدرش که در بیمارستان بستری شده بود دوملییون پول که حتی در آن زمان خودم هم نداشتم قرض کردم و به حساب بیمارستان واریز کردم تا عمل پدرش انجام شود و بعدها خورد خورد آن پول را تصفیه کردم.

بالاتر از همه اینها وقتی مقدمات ازدواجش جور میرشد من کمک های زیادی برای برگزاری مراسمش کردم و حتی لباس عروسش را هدیه دادم.


بعد از ازدواجش آمد دفتر و گفت : شوهرم به من گفته بعد از ازدواج نمیتوانم کار کنم ولی از اونجایی که ممکنه بعدا نظرش عوض بشه و بخوام جای دیگه ای استخدام بشم اگر میشه یک برگه بنویسید به عنوان مدرک که من اینجا کار میکردم.

من هم نوشتم و براش آرزوی خوشبختی کردم


چند وقت بعد وقتی میخواستم وارد دفتر شوم با یک برگه احضاریه مواجه شدم برای دادگاه از طرف همین خانوم، پاک گیج شده بودم.

با راهنماییی شوهرش رفته بود دادگاه و شکایتی تنظیم کرده بود که این فرد در طول این سالها حق و حقوق من را نداده و حالا خواهان خسارت شده بود و دادگاه هم مبلغ دوازده ملیون تومن برای من جریمه بریده بود!

من در جلسه دادگاه اصلا نمی دانستم چه باید بگویم! دایم به او و شوهرش نگاه میکردم و تمام آن همه کمک هایی را که به او کرده بودم به نظر می آوردم. کسی که حتی دیپلم هم نداشت و یک خط نامه نمی توانست بنویسد را به عنوان منشی استخدام کردم تا کمکی به او کرده باشم و همیشه هم مجبور بودم کارهای او را خودم دوباره انجام بدهم!

به کمک وکیلم به دادگاه درخواست تجدید حکم و نهایتا شکستن حکم را داده بودم که یک روز از بانک مطبوعم یک پیام برایم ارسال شد

از حسابم که موجودیش هشت ملیون بیست و چهار هزار تومن بود، هشت ملیون برداشت شده بود. توسط دادگاه برای همان خسارت کذایی.

حالا من در خیابان مانده بودم با بیست و چهار هزار تومن در جیب..







پ ن:

روایت اتفاقی که برای یک دوست افتاده بود

پ ن:

نتیجه گیری، حساب حساب است و کاکا برادر، همیشه ریز هزینه ها رو هم بنویسید

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۳ ، ۲۳:۴۲
مسیح


ولی من معتقدم یک خونه هرجوری که باشه

باید سبز باشه

سبز سبز


کارهای بیژن بیرنگ یک خوبی دارند و اونهم این هست که برآمده از جهان بینی سازنده اثرند

بیرنگ در هرکاریش چه سریال چه برنامه تلوزیونی دنبال تبلیغ و تبیین زندگی و کانون خانواده از نگاه خودشه

خانه سبز ، سرزمین سبز و برنامه تلوزیونی بازهم زندگی یا این اواخر به نوعی شو تلوزیونی شام ایرانی

کاری به درست یا غلط بودنش ندارم

اما بیرنگ رو به خاطر نوع نگاه و درگیر کردن جهان بینیش به کارهاش دوست دارم

و همینطور به خاطر اینکه همیشه از زندگی میگه

خانه سبز و سرزمین سبز رو بارها دیدم و دوست دارم بعضی قسمت هاش رو بازهم ببینم

درسته آدم های این دو سریال آدم های شعاری برآمده از رمان های فانتزی و شاید رمانتیتیسم باشند اما گاهی دیالوگ ها و موقعیت های خیلی خوبی به واسطه اونها پدید میاد

یک خانواده که هر مشکلی رو با گفتمان و صداقت حل میکنه

و یک خانواده که خانواده موندنش براش مهمه

گاهی یک خانواده سبز کمرنگ

گاهی هم پررنگ





پ ن:

بیرنگ رو از لحاظ فکری و عقیدتی قبول ندارم.

پ ن:

عکس گرفته شده از حوزه شیخ عبدالحسین پاچنار/خیلی ماه پیش

۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۶ اسفند ۹۳ ، ۰۰:۰۸
مسیح


گاردین میگوید:

جشنواره فجر در تسخیر خودرو، موادمخدر و تجردگرایی؛
طلاق، سقط جنین، خیانت، تجمل‌گرایی اصلی‎ترین تم‎های جشنواره فیلم فجر امسال بودند و می‎توان گفت فیلم‎های امسال از ضعیف‎ترین تولیدات چند سال اخیر به حساب می‎آیند...
گویا شرکت‎کنندگان این دوره تنها به فکر گیشه بوده‎اند. در این فیلم‎ها بسیاری از چهره‎های معروف در داستان‎های تکراری بی‎مفهوم با موضوع اعتیاد و خیانت نقش ایفا کرده‎اند..





پ ن:

http://www.theguardian.com/world/iran-blog/2015/feb/19/iran-faji-film-festival-blockbusters-dominate

پ ن:

ما میگوییم:

معضلات اجتماعی را نشان دادیم

پ ن مهم تر از متن:

ترکیه امروز به خاک سوریه تعرض کرد و با یگان نظامی خودش سی و پنج کلیومتر در خاک سوریه پیش روی کرد به بهانه انتقال پیکر یا مقبره یکی از پیشنیان سلسه پادشاهی خودش در سوریه

رییس جمهور ترکیه در پس سوال خبرنگاران این مسیله را تایید کرد و گفت برای این کار از کسی اجازه نگرفته است

ترکیه میگوید آنجا بخشی از خاک ماست

نکته نوشت:

سگ هار و متوهم منطقه وارد میدان شده

۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۳ اسفند ۹۳ ، ۲۰:۲۲
مسیح


با یک تماس کوچک الان نزدیک به دوهفته است روان من را بهم ریخته

با یک پیام کوتاه:

امسال منطقه دست گروه دیگریست

من:

تو رو خدا تو دیگه نه!






پ ن:

گاهی وقتا دوست دارم بگم :

من الان حوصله شوخی ندارم (حتی به شهدا)

پ ن:

عکس گرفته شده به تاریخ عرفه هزار سیصد نود و سه

شلمچه

پ ن:

دیگه حوصله شوخی ندارم


۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۲ اسفند ۹۳ ، ۲۱:۴۸
مسیح

تصور کنید تا دقایق میانی فیلم تصویر ازدواج تا فرزند دار شدن یک خانواده را تماشا کنید

تمام مصایب و زیبایی ها یک زندگی با جزییات

کاملا جذب شخصیت ها و روایت داستان بشوید

پدر با فرزند رابطه بسیار صمیمی داشته باشد و بیشتر نماهای بعد از وضع حمل خانوم و به دنیا آمدن پسر یا دختر داستان از آن نمای هایی باشد که دل آدم آب میشود. همان نماهایی که سه نفر توی قاب نشسته اند و با شیرین زبانی های بچه حسابی میخندند و شادند همان خنده هایی که مارا هم ناخود آگاه به دنبال تجربه های شخصی به خنده وادرا میکند. عموما هم یک نفر توی جمع حاضر ما به یک کلمه ناگهانی مثل ای جاان قربان صدقه آن بچه برود


فضا را خوب تصور کردید؟

حالا در ادامه تصور کنید پدر این خانواده خوشبخت تصادف میکند و میمیرد

بعد از مراسم خاک سپاری و ختم و بعد از این که مادر یا زن داستان تنها شد و با فرزندش در خانه در کنار هم نشستند

یک دفعه کودک داستان که تازه پا گرفته در خانه راه بییفتد و کل فضای خانه را به دنبال پدر بگردد و از هر اتاق سرک بکشد و در تمام این مدت با همان زبان تازه راه افتاده واژه بابا را به لحنی کودکانه تکرار کند

هر از چند گاهی هم همانطور قدم قدم سمت مادر برگردد و با دست روی پای مادر بزند و اتاق را نشان دهد و باز با لحن کودکانه بگوید بابا بابا

زاویه دوربین هم پشت سر کودک به صورت روایت گر است

مادر هم در این نما جز بغض و خوردن گریه و خیره شدن به فرزند کاری نتواند انجام دهد


حقیقتا روایت تلخیست






پ ن:

تنها تمرین برای یک فضا سازی بود ولا غیر

البته به تصویر کشیدن شادی سخت از غم است این را قبول دارم

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۳ ، ۱۵:۰۴
مسیح