icon
بایگانی بهمن ۱۳۹۴ :: سیب زمینی

سیب زمینی

گاهی وقتها سیب زمین هم که باشی باید پخته باشی
سیب زمینی

سیب زمینی که دوست داشت سیب سرخ شود.

ما سینه زدیم
بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم
انها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم!!
از آخر مجلس
شهدا را چیدند...

هرچیزی قدیمیش بهتر است

۱۷ مطلب در بهمن ۱۳۹۴ ثبت شده است


دلمان برای ذوق ذوق پوست کف پا
روی رمل های داغ فکه تنگ شده
برای خار های پنجه بوکسی مسیر که اگر حواست را جمع نمیکردی ناغافل میهمان کف پایت میشد
برای گذر از کنار معراج مرتضی
و دیدن مسیر از پی او وی آخرین لحظات روایت فتح با مرتضی
برای فکر کردن های در مسیر که چطور میشود با پوتین چند کیلو ابزار و مهمات روی این خاک راه رفت
چگونه میتوان بدون آب سر کرد
دلمان برای فکه تنگ شده
کلا دلمان برای جنوب شده
از همین وقت های سالست که صدایی از جنوب به گوش میرسد
صدای مادری
که فرزندان خویش را به خود میخواند
ما فرزندان جنوبیم
گرچه متولد شهر هایمان هستیم


فکه
عرفه94

 


پ ن:
خدا روزی کند امسال هم... 


۳ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۱۱ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۲۰
مسیح


دست ما را گرفتند و تا پشت بام بهشت بردند

جایی میتوانستیم تصویر بهتری از بهشتیان داشته باشیم

بهشتیان در میان دو حرم جمع شده بودند

ساختار بهشت ساده اما حیرت برانگیز بود

یک خیابان مستقیم و سنگ فرش شده ی سفید

که یک سرش ولایت بود و سر دیگرش ولایت پذیری

بهشتیان هر کدام اهل دیاری بودند

از دور ترین تا نزدیک ترین

از سفید ترین تا سیاه ترین

از غنی ترین تا فقیر ترین

بهشتیان یک دست سیاه به تن داشتند

و پاهای تاول زده

روی پشت بام که می ایستادی چیزی از سفیدی سنگ فرش های خیابان بهشتیان معلوم نبود

سفیدی سنگ فرش را ازدهام آن ها پوشیده بود

سعید روی پشت بام بهشت مشغول ثبت شد و من نیز از روی پشت بام مشغول دید زدن بهشتیان

حسرتی در دلم مانده بود که چرا من جزو آن ها نبودم

چشمم را نمیتوانستم از جمعیتشان بردارم

مسخ شده بودم

این را در هیچ کتابی که در معرفی بهشت نوشته شده بود نخوانده بودم

صدای مبهم اما بلندی به شکل زمزمه به گوش میرسید

قطعا نوای عاشقانه ای بود, گوش نواز و بی نقص

بهشتیان درفش هایی نیز داشتند که معرف محل سکونتشان بود

اما وطنشان

در واقع همین جا بود

نام شهر بهشتیان کربلا بود

و آن ها در واقع کربلایی وطن بودند

در هیچ سفرنامه ای حتی یک خط هم درباره ی سفر به بهشت نخوانده بودم

اما حالا خودم راوی شهر بهشت بودم

صدای بهشتیان هنوز در گوشم زنگ میزند

عجیب بود که چرا پشت بام بهشت را جزو عجایب دنیا ثبت نکرده بودند.




اربعین94

پشت بام بهشت








پ ن:

ما فکرش را هم نمیکردیم که به پشت بام بهشت راه پیدا کنیم...

پ ن:

گاه گداری انسان خودش را در کارهای بزرگی می اندازد, که اگر خدا همراهش نباشد، له میشود.

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۹ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۳۲
مسیح



+کامران و ملیحه...

(صدای بچه ها هنگام نوشتن کلمات دیکته: کاااامرااان و ملییی...)

+امروز...

(امرووووز..)

+میهمان

(میهمااااانههه)

+خدا هستند...

(خداااااا هستننند)

+آن ها

(آن هااااا)

+نمره بیست را...

(نمره بییست رااا)

+از خدا...

(از خداااا)

+گرفتند...

(گرررفتنند)

_خانم اجازه؟

+وسط دیکته که اجازه نمیگرین احمد!

_آخه خانوم...

+بگو احمد چی شده؟

_ما هم میتونیم از خدا بیست بگیریم؟

+ان شا الله, فعلا حواست به دیکت باشه که این رو ییست بگیری

_آخه خانوم خدا راحت تر از شما بیست میده..

(صدای خنده کلاس)




سالهای طلایی قبل

جایی در زمین






پ ن:

بچه ها این کلاس و این کلاس ها, حالا کجا هستند و چه میکنن؟

پ ن:

#قاب_ماندگار

۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۴ ، ۲۲:۰۷
مسیح


_رقیه خانوم سهرابم کجان؟

+یکم ایور تر کنار چنارا

_محمود شاخ شمشادم کجا؟

+همی سه ردیف بالای عبدلله

_طلا کجا؟

+طلا هم همین نزدیکیاست

_طاهره شما و مجید شوهرت کجان؟

+طاهره و مجید کنار همن نزدیکیای شعبون ننه هاجر

_رقیه انگار فقط منو تو موندیم سی هم

+اره بی بی منو و شما ای همه مزار




عکس های بی نظیر

شهید مهدی چوبدار








پ ن:

تو میدونی خانواده بره مادر بمونه یعنی چی؟

پ ن:

یادی کنیم از شهدای موشک باران ها, که گاهی یک موشک یک خانواده رو مهمون سفره اولیا میکرد و گاهی همه خانواده رو به جز یک نفر..

پ ن:

#مادر_شهید

۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۸ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۴۸
مسیح



وقتی در هوای سرد بادی بپیچد به آن باد میگوییم سوز

سوز وقتی می آید همه سعی میکنند یقه کیپ کنند و کلاه بگذارند و یا اینکه گردن را جمع کنند و دست ها را محکم توی جیب ببرند.
سوز که می آید اگر دستت مجبور باشد بیرون جیب بماند بعد چند ثانیه یخ میزند و بعد یک دقیقه باد میشود و سر.
خود من که کفشهای پارچه ای میپوشم و جوراب به پا دارم
سوز که بیاید بعد چند دقیقه پاهایم یخ میکند.
سوز که بیاید و اگر زیاد باشد گاهی حتی لباس هم جلو دارش نیست و تسلیم میشود
تنها راه خلاصی از سوز
رفتن داخل یک پناهگاه گرم است, که دیوارهایش تو را از شر تیربار شدید سوز در امان بدارد.
پوست که سرما بزند
جمع میشود,کمی باد میکند و قرمز میشود
و اگر این موقعیت طول بکشد بی حس میشود و بعد ترک میخورد.
سوز که می آید
آدم خیلی اذیت میشود.



مترو تهران
بهمن94







پ ن:
انقلاب برای پا برهنگان بود...البته بود...
این روزها کمتر کسی دلش برای پا برهنگان میسوزد.
پ ن:
با میلیاردها تومان پول بی زبان نفت نمیتوان بریز و بپاش فرهنگی کرد و انتظار اثر داشت.
نمیتوان هم لوکس بود هم انقلابی
پ ن:
با سه میلیارد پول میتوان چه کار کرد؟

۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۷ بهمن ۹۴ ، ۰۰:۳۰
مسیح

در یک محیط مشخص دو کودک در حال مکالمه باهم

یکی با لباس ها شیک و برند

و دیگری کمی ژولیده و خسته

کودک شیک:

پدر من میگه شما ها یک مشت تروریست وحشیین که باید دورتون یک قفس آهنی درست و کرد و آموزشتون داد!

کودک ژولدیده با کمی مکث:

اما پدر من چیزی نمیگه، چون پدر تو پدرم رو کشته!




#به_زودی_ان_شا_الله

#استکبار_ستیزی

۲ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۰۳ بهمن ۹۴ ، ۱۵:۰۸
مسیح


جناب اقای روحانی

همین که شما امروز رییس جمهور، جمهوری اسلامی ایران هستید

خود ردی است بر ادعای جناب عالی.

والا شما الان در منزل

درحال نگارش شب های سعد آباد بودید...


#کمی_یواش_تر_آقای_فریدون









پ ن:

پازل دولت برای رسیدن به مجلس مطلوب خودش پله به پله جلو میرود

از ثبت نام های سرسام آور

و رد صلاحیت های بالا به نسبت ثبت نام


مرحله فعلی:

فشار حداکثری به شورای نگهبان

هدف:

1.چانه زنی برای حذف و جایگزینی برخی چهره ها

2.خیز بلند برای کم کردن اعتبار شورای نگهبان جهت بهره برداری در انتخابات ریاست جمهوری 96 بابت اتفاقات احتمالی قبل و بعد این انتخابات.


پ ن:

ب.ن.ی.ص.د.ر

۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۱ بهمن ۹۴ ، ۱۴:۵۲
مسیح