icon
بایگانی فروردين ۱۳۹۵ :: سیب زمینی

سیب زمینی

گاهی وقتها سیب زمین هم که باشی باید پخته باشی
سیب زمینی

سیب زمینی که دوست داشت سیب سرخ شود.

ما سینه زدیم
بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم
انها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم!!
از آخر مجلس
شهدا را چیدند...

هرچیزی قدیمیش بهتر است

۱۳ مطلب در فروردين ۱۳۹۵ ثبت شده است


خدایا روزهای خوب گذشته مثل همان فیلم و سریال هاییست که با درخواست مکرر مردم بعد هزاران بار پخش و چندین سال گذشت از سال تولیدشان دوباره پخش میشوند.

اگر بارها درخواست کنیم

آن هارا دوباره برای ما باز میگردانی؟



سرزمین فتح المبین

فروردین1392







پ ن:

عکس متعلق به سالیست که مقبره الشهدای فتح المبین با آن طراحی ساده و بی آلایشش دل خیلی هارا برده بود.

پ ن:

عکس متعلق به روزگاریست که دوربین داخل کمد خاک نمیخورد.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۷ فروردين ۹۵ ، ۱۴:۳۰
مسیح

از نظر بنده

آدم ها دو دسته اند

یا بازی سازند

یا دنبال بازی

بازی ساز ها سعی در بوجود اوردن فضای جدید و درگیر کردن سایرین دارند

اما دنبال بازی ها به معنای این نیستند که بازی گر نقش های بازی ساز ها باشند

بیشتر وقت ها آن ها صرفا دنبال بازی به معنای وقت گذارانی هستند

و در این بین

انقلاب دسته اول را به مقادیر زیاد احتیاج دارد

کد را دریافت کنند و در زمان و مکان مشخص حرکت جدیدی را خلق کنند.






پ ن:

انقلاب اگر بازی ساز زیاد داشت وضعیتمان این نبود, بازی ساز پر پر زدن رهبری در زمینه استکبار را میبیند و از شدت استرس ممکن است هر لحظه سکته کند

همین الان جلوی آینه بایستید و وضعیت خود را نگاه کنید.

پ ن:

برای استکبار ستیزی کار کنید

کار کنیم

کار کنند

مارا به مقدساتمان قسم کار کنیم.

پ ن:

اگر از دست برود دنیا متحمل هزینه ای جبران ناپذیر میشود!

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۵ فروردين ۹۵ ، ۱۹:۴۲
مسیح

+چرا قرآن سفرت این شکلی شده مامان؟

_چه شکلی مادر؟

+شکم داده..چی بینش گذاشتی؟؟

_امانتی..

+آخه مادر من جای امانتی لای قرآنه؟ اونم این شکلی؟

_بسه بسه شما نمیخواد به من درس حرمت قرآن بدی, رو همین پاها دونه دونه سوره یادت میدادم!

_:) خب مادر من چرا ناراحت میشی؟ حالا امانتی کی هست که اینقدر برات عزیزه؟ چیه که اینقدر جا گرفته؟؟

+یادگار باباته منم بعد رفتنش قطعش نکردم

_چی رو قطع نکردی؟

(همان حالتی که نشسته دستش را دراز میکند و قرآن را بر میدارد و میبوسد و بازش میکند و مقابل صورت پسرش میگیرد)

+عههه..چقدر پووول! عههه از بیست تومنیا..عه این هزاری قدیمیا..ده هزار تومنیم توشه!!

_این ده هزار تومنیه برا امساله

+اینا چیه مادر؟؟

_عیدیاته..

(پسر با نگاه ممتد به چشمان مادر نگاه میکند)

_از سال رفتنت پدرت هر سال عیدیت رو میذاشت لای قرآن بمونه تا الان که من برات میزارم..تا یه روز بیای ورش داری..

+واای..خوش به حالم..

(دستش را روی شانه مادر میگذارد)

+میدونی اگر همه این پولا رو میبردی میذاشتی تو بانک چه سودی میگرفتی؟؟

_با پول همه اون سودا, تو برمیگردی؟ به کی بدم سود این همه سال رو تا برگردی؟

+نه کمه من با این پولا برنمیگردم

(مادر نگاهی به پولهای قلمبه شده ی لای قرآن می اندازد و نفس عمیقی میکشد)

+شوخی کردم مادر :)))) چقدر جدی گرفتی.. من هنوز اون بیست تومنیای موقع رفتن تو جیبمه! پول به اندازه برگشت دارم! نگران نباش!

_نگران نیستم..دلتنگم

+دلتنگ باش..اما بقلت رو باز کن..دلم تنگ شده برای اون بقلای محکم..

_دیگه جون اون کارا رو ندارم با این خرس گندگیت

+نگران نباش کوچیک میام..تو بقلت جا شم








پ ن:

عیدتون با دیرکرد مبارک, ان شا الله سال ساله براورده شدن بهترین دعاهای خدا در حقتون باشه

پ ن:

امسال یا مارا ببر...یا ب...

۱۰ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۰۴ فروردين ۹۵ ، ۱۵:۲۹
مسیح