icon
بایگانی مهر ۱۳۹۵ :: سیب زمینی

سیب زمینی

گاهی وقتها سیب زمین هم که باشی باید پخته باشی
سیب زمینی

سیب زمینی که دوست داشت سیب سرخ شود.

ما سینه زدیم
بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم
انها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم!!
از آخر مجلس
شهدا را چیدند...

هرچیزی قدیمیش بهتر است

۳۰ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

برداشت نهم:

واقعا این عرض امشب بنده از روی تعصب نیست

طول تاریخ را که بگردیم و مطالعه کنیم ، داستانی با غنای داستان کربلا نمی توانیم پیدا کنیم

اتفاقا دیشب در این فکر بودم، خدا من را ببخشد با این افاضات بدون علم و دانش

ولی کربلا داستانیست با صد و خورده ای قهرمان 

قهرمان از همه نوعش، ضد قهرمانی که قهرمان میشود، قهرمان در مسیر رشد، ابر قهرمان 

حتی داستانیست با همه ژانر های ممکن

اما نکته جالب این است که

وقتی داستان را از قول روایت حضرت زینب میبینی، انگار قهرمان اول داستان اوست، عزیز دل برادرش حسین، کسی حسین طاقت یک آهش را ندارد، غیرت تام است در برابر او و در رویارویی با قمر بنی هاشم، کسی است که عباس برای تسلی دادن دلش بعد از آوردن امان نامه برای او اشک میریزد که من حسینت را رها نمی‌کنم

زینبی که رهبر سازمان تبلیغات حسین است و یک تنه دوشادوش زین العابدین، دستگاه تبلیغات مطلق کفر را با آن امکانات و زر فلج میکند و در محلی که آن ها برای شکستن خاندان نبوت و امامت در نظر گرفته بودند اولین مجلس روضه برای سید الشهدا را برپا میکند.

وقتی داستان را از دید قمر بنی هاشم میبینی، گویی او قهرمان این داستان بزرگ است، کسی که حسین برای او جان میدهد و میگوید تو پشت سپاه منی، کسی که وقتی برایش امان می آورند زینب سراسیمه بیرون می زند و پی او می آید، کسی که امید خیمه هاست وقتی میرود، زینب به خیمه ها میگوید حال دیگر آماده اسارت باشید

و وقتی داستان از منظر وجود مبارک سیدالشهدا میبینی، قهرمان اصلی را می یابی

گرچه به قول منبر حاج آقا قربانی، قهرمان اصلی رسول الله است که به نوعی قالو بلی را گفت و این دردها را به جان خرید..

سرتان را درد نمی آورم

نمی دانم این نقل درست است یا غلط، وجود دارد یا ندارد اما رندانه است

یک جایی در روضه فردی شنیدم

وقتی سینه زنان در بین الحرمین به سمت حرم عباس میرفتند در حالی که این ذکر را داشتند ( یا عباس جیب المای لسکینه..) پیرمردی آن ها را ساکت میکرد، دستی به محاسنش میکشید و قسم میداد این نوا را پیش رو ابوالفضل نخوانند... عباس شرمنده میشود...

صلی الله علیک یا اباعبدلله...


#روضه نوشت:

شاید بالاترین روضه برای عباس این باشد که رفتن همه را دید، سوت و کف ها و هو کشیدن های لشکر شبه آدمها برای ولی زمانش را شنید ولی اذن میدان نداشت!

باقی فراز های روضه او بر زبان من گنه کار سنگین است

فقط یک سوال همیشه در ذهنم می ماند 

کسی که دست ندارد، چگونه از اسب واژگون می شود....


شعر نوشت:

آب به خیمه نرسید

فدای سرت

حسین قامتش خمید

فدای سرت...

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۲۰ مهر ۹۵ ، ۰۲:۱۷
مسیح

برداشت هشتم:

دوره ای از زندگیم را به سبب اتفاقی تخت نشین بیمارستان بودم. دوره ی طولانی هم نبود. ولی فشار زیادی به خانواده منتقل کردم.

تا قبل از آن اتفاق بیمارستان فکر میکردم اگر روزی اتفاقی برای من بیفتد، مادرم بی تاب خواهد بود و پدرم آرام تر، تسلی میدهد.

اما روز اول تخت نشینی همه چیز برگشت. مادرم با وجود بی تابیش آرام بود و پدرم بی تاب، خیلی بی تاب.

در عین چند لایه بودن و مخفی کردن احساسات، پدرها به شدت احساساتیند، مخصوصا برای داغ فرزند و مخصوصا پسر و مخصوصا پسر جوان.

هنوز هم که هنوزه گاهی پدر نگاه که میکند یک دفعه بغض میکند.

به خودم قول داده ام این قسم از احساسات پدرانه را وقتی پدر شدم سعی در کشفش بکنم.

پیش روضه امشب چند کلام است کمی منحصرا با پسر ها

که بدانیم پدرها ما را پشت خود حساب میکنند، حالا چه خوب باشیم و چه بد. وقتی این پشت را خالی میکنیم پدر می شکند. پدر همیشه باید در خانه حکم فرما و مقتدر باشد. این را از آن سو که خودم شاید روزی مرد شوم نمیگویم، اقتدار پدر ستون خیمه خانه است. دقت کنید، گاهی مادرها هم حتی از خودشان میشکنند تا پدر مقتدر بماند، باور کنید این ضعف نیست، اوج یک هنر و عشق است.


#روضه نوشت:

در مقاتل نوشته اند

وقتی حسین با شنیدن صدای علی اکبر خودش را به بالین پسر رساند، صورت به صورت علی گذاشت، و صدای ناله اش بلند شد، لشکر شبه آدمها به خط ایستاده و شاهد این ماجرا هلهله کردند و کف زدند.

پدر به علی گفت بلند شو علی جان ببین چگونه پدرت را میشکنند...

درد علی اکبر به جان حسین و نمک شبه آدمها به زخم او بود

که ناگهان دردی بیشتر وارد شد تا درد علی اکبر فراموش شد

زینب سراسیمه خود را به حسین رسانده بود

غیرت الله با دیدن این صحنه درد علی را فراموش کرد.

زینبی که تا آن روز کسی زنگ رخساره اش را ندیده بود.

یک وقتی هم حسین ندا سر داد : جوانان بنی هاشم بیایید، علی را بر در خیمه رسانید..

اما چه پیکری که

برای بردنش عبا لازم بود...

صلی الله علیک یا ابا عبدلله 


#شعر نوشت:

درعبا ریختم آنچه زتنت مانده ولی

کار تشییع تو محتاج ِ نفر داشتن است

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۱۹ مهر ۹۵ ، ۰۰:۲۲
مسیح

برداشت هفتم:

ما یک منکری را از شخصی میبینیم. اگر جزو عده ی بیخیالان باشیم که میگوییم ولش کن آقا، خدای خودشو و حساب خودش.

ولی اگر جزو آن دسته نباشیم هم به گمان من باز چند دسته ایم

دسته ای که می رود یک بار نهی میکند، حالا یا جواب نمیگیرد و یا جواب بد میگیرد، میگوید ولش کن آقا، من تا همین جا مسئول بودم.

دسته ی دیگر میرود دوبار میگوید، جواب نمیدهد ول میکند

دسته ی سوم سه بار میگوید 

دسته چهارم یک چک هم میخورد 

و ...

و دسته ی کار درست آخر هم که بلاخره طرف را نهی میکند و جواب میدهد، آخرش یک ژستی میگیرد و میگوید خدایا خودت شاهد باش چه کردم.

انصافا همینطور است

ما برای نهی یک منکر و هدایت فردی، یک خط کش و چهارچوبی داریم، از چوب خط که بیرون بزند ول میکنیم طرف را به امان خدا.

اما امام چه؟

یارانش شهید، پسرانش شهید، پسر برادرش شهید، برادرش شهید، می آید توی خیمه نگاهی می اندازد به آخرین سلاح هدایت 

از رباب علی اصغر را میگیرد، این آخرین سرباز را

البته گمان من این است که خود علی هم به پدر گفت: پس من چه پدر؟

علی را بر سر دست میگیرد تا شاید باز دلی لرزید و دست کشید

دقت کنیم! امام حتی نمی خواست کسی به لشکر او بیاید، همین که دست میکشید و می رفت هم هدف امام محقق میشد.

اما نانجیبی صدای خطبه های علی اصغر را با تیری خاموش میکند.

حالا آیا شما فکر میکنید جریان و عملیات هدایت و دست گیری ثارالله اینجا تمام می شود؟ خیر

وجود مبارکش، (پناه بر خدا) وقتی به صورت بر خاک گودال افتاده، به کسی آمده تا کار را تمام کند میگوید ، برگرد! این کار از تو نیست!

حالا شما فکر میکنید عملیات هدایت اینجا متوقف میشود؟ خیر!

سر مبارکش بر نیزه قرآن می خواند و نطق میکند

آیا فکر میکنید اینجا تمام میشود جریان هدایت؟ ولله که خیر

تا بزم یزید ....

الله اکبر!


#روضه نوشت:

سخت ترین فراز روضه علی اصغر، از منظر حقیر آنجاست 

که پدر پیکر علی را گرفته 

زیر عبا پیچیده

هی زیر عبا را نگاه میکند، علی را صدا میزند

دو قدم به سمت خیمه میرود

می ایستد

دوباره زیر عبا را نگاه میکند

زیر لب میگوید: بابا جان تو را چطور به خیمه ببرم؟

باز چند قدم میرود

باز می ایستد....

و‌ لشکر شبه آدمها نظاره گر این حال، هلهله میکنند

ای غریب حسین...


#شعر نوشت:

چه زخمی خورده آیا بر کجای طفل شش ماهه!؟

که با خون دارد از این زخم بوی شیر می آید!

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۸ مهر ۹۵ ، ۰۰:۲۶
مسیح

برداشت ششم:

اهل بیت به زبان الکن من یک جورهایی اثبات کردند که می شود غربت را امری ارثی تلقی کرد.

مثلا شما به همین نازدانه امام حسن مجتبی نگاه کنید. گویی نماینده غربت پدر در صحرای کربلاست.

و کوفیان هم بعضا ثابت کردند کینه و نفرت هم میتواند ارثی باشد. در مقاتل داریم که وقتی رجز خوان از سپاه امام یادآور میشد که از تبار علی است، لشکر از شدت تنفر به هم می ریخت و حمله هایشان رنگ بوی دیگری میگرفت.

آن غربت و این نفرت هر دو زاده ی یک نقشه اند که از انتهای عصر رسالت و شروع صبح امامت اجرا شد، یعنی نفی ولایت.

جایی که حکومت کفر آن روزها سعی کرد میان امام و امت فاصله ای به زور تهمت و افترا و سیاه نمایی درست کند.

والا حجت خدا بروی زمین و مظهر ولایت معنوی مگر میشود روی زمین غریب شود و یا با چه فرمولی میتوان از او متنفر شد!

من به دوستان و خودم توصیه میکنم تا به جای برخی لعن و نفرین ها که البته تا محدوده ای خوب است و به جای تمسخر و دادن القاب به آن ملاعین غصب کننده

یک بار وقت بگذارند و شخصیت آن ها را خوب مطالعه کنند، سیاست مدارانی که بسیار ماهرانه کار می کردند. کسانی که‌ یک کوفه را از بیعت برمیگرداند و همان مردم را هلهله کننده به کاروان اهل بیت میکنند، میطلبند که خوب مطالعه شوند. این مطالعه در راستای دشمن شناسی، خیلی خوب به امروزشان کمک میکند.


#روضه و #شعر نوشت:

علی اکبر که جوشن داشت آن شد..

تو که جوشن نداری واای بر من...

۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۷ مهر ۹۵ ، ۰۱:۳۴
مسیح


فکر میکنم عبارت سینمای متعهد، برازنده ی هالیوود برای ملت آمریکا باشد.

رابطه تنگاتنگ هالیوود با سیستم یا به قول ما نظام آمریکا به قدری نزدیک است که خیلی جاها پیاده نظام این حکومت، هالیوود بوده.

بمب گذاری های سال ۲۰۱۳ در بوستون، بین دوندگان ماراتن را یادتان هست؟

حالا در ۲۰۱۶ فیلم شده با درجه کیفی الف با بهترین بازیگران

از واقعه ای مثل تسخیر لانه جاسوسی چند سال میگذرد؟

اصلا از اون بگذریم، به اتفاقات نزدیک تر بپردازیم، اثری از آن ها در سینمای ما می بینید؟


اولین تریلر از فیلم Patriots Day با بازی "مارک والبرگ" منتشر شد. این فیلم در تاریخ 21 دسامبر 2016 اکران می شود.

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۵ ، ۱۹:۵۰
مسیح

برداشت پنجم:

یک حلقه مفقوده و یا به عبارت بهتر یک نقص تربیتی گریبان تربیت های خانوادگی بعضی از ماها را گرفته.

آن نقص پشت سر این کلمه یا صورت های مختلف این کلمه پنهان شده: بچست دیگه... فعلا بچست و ...

والدین دیروز و بیشتر امروز،فرزندان خود را تا سنین مشخصی با این عبارات ضعیف میکنند و نمی گذارند آنطور که باید نقش آفرینی کنند و بعد یک دفعه با رسیدن به سن مقرر بچه باید با یک کوه باید و نباید ها و وظایف روبرو شود. بعد لابد باید انتظار داشته باشیم آن ها را تمام و کمال اجرا کند و پس نزند و شانه خالی نکند؟ این چه منطقیست؟

در زمینه های دینی، در وظایف اجتماعی، در جدی گرفتن بچه، در شکل گیری شخصیت بچه هر سالی متناسب با سنش باید برای او دایره وظایف و شخصیتی در نظر گرفت تا قدم به قدم به نقطه رهایی نزدیک شود.

آنجاست که حالا اگر رها شود خودش روی پای خودش می ایستد

شبی که گذشت شب نازدانه ای بود که محصول چنین تربیتی در آن سن کم بود.


#روضه نوشت:

روی تل عبدالله کنار عمه ایستاده

عمه دست عبدالله را محکم در دست گرفته، توصیه حسین اینگونه بوده

عبدالله مثل سیر و سرکه میجوشد و مدام دست و پا میزند، عمو در میان غبار هنوز صدای شمشیرش به گوش میرسد

تا لحظه ای که صدا قطع می شود...

و بعد

صدای حزینی از گودال به گوش میرسد

عبدالله ناگهان دستش را از دست عمه میکشد و به سمت گودال سرازیر میشود

عبدالله زره ندارد 

عبدالله خود ندارد

عبدالله شمشیر ندارد

عبدالله سن کمی دارد

عبدالله فریاد میزند:

آهاااای شبه آدمها

عموی مرا غریب گیر آورده اید!

باقیش را خاک بر دهان نویسنده اگر بگوید

همین بس

که حسین 

فقط رویش را برگرداند...


#شعر نوشت:

دستم رها کن عمه، دورش را گرفتند

راه عبور زاده ی زهرا گرفتند

می آیم از خیمه به امدادت عمو جان

بار دگر گرگان رهِ صحرا گرفتند

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۶ مهر ۹۵ ، ۰۲:۳۸
مسیح

برداشت چهارم:

خواهر ها، مادر دوم‌ آدمند.

من این قضیه را با تمام وجود حس کرده ام.

گاهی حاضرتد حتی جلوتر از مادر اقدام کنند، یا چیزی را فدا کنند.

خواهرها چه برادر کوچک باشد چه بزرگ، او را در قامت مردی میبینند برای خود، یک حامی، حتی اگر چند ساله هم باشد، وقتی با او قدم میزنند، احساس غرور و امنیت دارند.

پیش درآمد امشب فقط همین بود.

خواهرها امشب را با تجسم برادرشان ببینند و برادرها امشب با یاد خواهرشان کمی زمزمه کنند.

ما نیاز داریم این مصیبت های بزرگ را گاهی تا سطح درکمان واضح کنیم...


#روضه نوشت:

بچه ها گفتند:

مادر ما نیز آهنگ رزم داریم، خجالت می‌کشیم پیش روی دیگر مردان، بگذار ما هم برویم

زینب در دلش قندی آب شد، که حالا شیر بچه هایش هم، در این مانور بزرگ عشق به برادر میتوانند سهیم باشند.

مادر گفت:

خودتان بروید از او اذن بگیرید.

بچه ها رفتند و ناراحت بازگشتند

به مادر گفتند، مولا نگذاشت، گفت شما نه!

زینب دو پسر را در دو طرف گرفت و راهی خیمه حسین شد.

صحبتی درگرفت

در آخر زینب به گوش برادر گفت:

مرحمتی کن و نگذار پیش چشمان پسرانم بعد رفتن تو به اسارت بروم عزیز دل خواهر..

حسین چشمانش خیس شد، پیشانی پسران را بوسید..


#شعر نوشت:

با اینکه سالها

زحمت برای این دو دلاور کشیده ای

در محضر حسین

حالا قلم به واژه مادر کشیده ای...

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۵ مهر ۹۵ ، ۰۰:۱۸
مسیح

برداشت سوم:

قند توی دلم آب می شود وقتی که توی خیابان قدم میزنم و دختر بچه های کوچک را میبینم، حالا همان دختر بچه اگر یک چادر مشکی هم سرش کند و لپ هایش از کنار روسری و چادر بیرون بزند و با کفش هایش تکان تکان راه برود که دیگر هیچ...

واقعا لازم است قبل ورود به روضه مجلس شب سوم

هرجور که شده یک بچه سه ساله را ببینیم

حجم صورتش را...

دستان کوچکش را...

پهلویش را...

موهایش را...

ناز و ادایش را...

عشق بابایش را...

و شرمنده 

بعدش نگاهی به اندازه ی کف دست یک مرد کنیم...

و بعدش...


#روضه نوشت:

از سر صبح تا سر شب هی بابا بابا کرد، به عمه گفت:

دلم برای بابا تنگ شده...

خرابه را با وصف پدرش بهم ریخت

خبر به گوش ملعون رسید و دستور داد پدر را برایش ببرند...

پدر را برای دختر بردند

دختر پدر را دید

بهت زد

نگاه کرد

چندین بار گفت بابا

و بعد

در آغوش پدر آرام گرفت...


#شعر نوشت:

نگاش به سمت آسمونه

ستاره ها رو می شمرد

خسته میشد بلند میشد

زخمای پا رو می شمرد

یکی دوتا و هفتا زخم

دستی رو پاهاش میکشید 

زخمای پا تموم می شد 

زخمای دستا رو میدید




پ ن:

شرمنده یا صاحب الزمان...

۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۴ مهر ۹۵ ، ۰۰:۰۴
مسیح

برداشت دوم:

ما آدم هایی هستیم که اگر گاهی برای کار خیر هم وارد مسئله ای شویم

آخرش سعی میکنیم یک چیزی برای خودمان بماند

مثلا اگر به سائلی رسیدیم و یقین کردیم که نیازمند است، اول دست میکنیم توی جیبمان موجودی را میبینیم و بعد از میان پنج و یک و ده، پنج هزار و یک هزار را میدهیم و ده را توی جیبمان نگه میداریم.

اگر گوسفندی قربانی کنیم، نود درصد گوسفند را میدهیم و ده درصدش را فیریز میکنیم حتی اگر کلا آب گوشت خور نباشیم.

اگر غذایی نذر کنیم، می ایستیم تا کسی دو تا نگیرد و همیشه ته دیگ را نگه میداریم برای فامیل ها که آخرش هم خورده نمی شود.


امروز آقایی وارد دشت کربلا شد

که از ظرفیت خانواده اش و دوستان و پیروانش هر آنچه را که می توانست با خود آورد و چیزی را نگه نداشت.

آورد در حالی که می دانست چه می شود.

می‌توانست پسرانش را از رزم معاف کند و در مکه بگذارد به بهانه اینکه در غیاب من جواب گو پیروان باشند.

یا طفل شیرخواره را به خاطر سختی سفر در خانه بگذارد.

یا زنان و دختران را در شهر منتظر بگذارد.

اما حسین

با همه چیز 

به مصاف همه بلا آمد...


#روضه نوشت:

حسین از پیر مرد پرسید:

که آیا اسم دیگری هم دارد؟

پیرمرد گفت:

آری،اسمی که از گفتنش کراهت دارند، کربلا

حسین گفت:

پناه می برم به خدا از کربلا

بعد خبر آوردند از خواهر که بی تاب شده

حسین نزد خواهر رفت

و در آغوش هم سیر گریستند

خواهر میگفت:

به خدا قسم تازه فهمیدم که اینجا کجاست...

حسین برای اولین بار خواهر را تسلی داد، اما این دفعه آخر نبود...


#شعر نوشت:

چشم هرکس خیس شد، آن جای پای فاطمه ست....

۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۵ ، ۲۳:۴۵
مسیح


برداشت اول:

امشب داشتم به این فکر میکردم که

ما تا به حال چند مسلم امام زمان را فدای ندانم کارهایمان کردیم

مسلمی که هربار وقتی پشت کردن های مارا دید

به باد سپرد تا به گوش صاحب الزمان برساند که نیاید.

چند مسلم امام زمان را به مسلخ کشاندیم

پشت چند مسلم امام زمان را خالی کردیم

و داشتم به این فکر میکردم

که شاید در مقام یک تشبیه ذهنی

این روزها برای ما مسلم صاحب الزمان، سید علی باشد.


#روضه نوشت:

مسلم روی بلندی دارالعماره 

وقتی باد میان زلف هایش میپیچد

به باد میسپارد تا به گوش حسین برساند 

اگر مشک آبی اضافه تر دید، بردارد

معجری اضافه داشت برای زنان آماده کند

زرهی اندازه فرزندانش نداشت، تهیه کند

و اگر میتواند 

اصلا به کوفه نیاید...

لحظه ای بعد

مسلم در بین زمین کوفیان و هوای حسین

غوطه ور میشود‌‌‌..‌.


#شعر نوشت:

اول ماه سپردم گره ها را به حسین...





پ ن:

التماس دعا

۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۱۲ مهر ۹۵ ، ۰۰:۰۱
مسیح