icon
بایگانی خرداد ۱۳۹۶ :: سیب زمینی

سیب زمینی

گاهی وقتها سیب زمین هم که باشی باید پخته باشی
سیب زمینی

سیب زمینی که دوست داشت سیب سرخ شود.

ما سینه زدیم
بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم
انها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم!!
از آخر مجلس
شهدا را چیدند...

هرچیزی قدیمیش بهتر است

۱۳ مطلب در خرداد ۱۳۹۶ ثبت شده است

داشتم تو کوچه میرفتم برای خرید

یک مادر و بچه رو دیدم

پسره بزرگ بود، فکر کنم دبستانی 

با یه چهره خوشگل با شوق و ذوقی آروم به مادرش نگاه کرد گفت:

مامان میخوام روزه بگیرم!

مادرش چادری بود و به نظر من مذهبی 

با عصبانیت گفت:

غلط کردی!! میخوای مریض بشی؟؟


زمان ما وقتی تو اون سن به مادرم میگفتم میخوام روزه بگیرم 

مادرم میگفت:

باریکلا مادر... مرد شدی..

یه روزه ای هست به اسم کله گنجشکی و .....



ذوق و شوق عبادت رو تو دل بچه ها خشک نکنیم

حتی شما

خانواده مذهبی عزیز

بچه هیچیش نمیشه به خدا...

۵ نظر موافقین ۹ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۶ ، ۱۷:۴۴
مسیح
_اسمت چیست دختر؟
+کنیز شما سلیمه
_تا به حال کجا بودی؟
+زیر سایه شما، اما برادرم حسن سلطان اجازه نمی دهد خودم را به شما بشناسانم.
_چرا؟ از چه می ترسد؟
+نمی دانم... شاید میدانم و نباید گفت. سوآلم را جواب ندادید. چرا چنین میکنید؟ زیبا... چون دیوانگان..؟

میر مهنا، در اندیشه بود. سلیمه، کبوتری بود که چون قرقی بر او فرود آمده بود.
_ زیبا جون فرشتگان.... حکایتی است واقعا! پیش از تو، هیچ کس نگفته است که دیوانه وار دویدن زیباست... بی تابم سلیمه، بی تاب... اگر چنین نکنم و نریزم و سبک نشوم، کسی را به گناهی نه چندان گناه خواهم کشت. روحم در جسم جای نمیگیرد. شوق پرندگی دارم اما قدرت پریدن در من نیست. هنوز البته. یک روز، ای سلیمه، بدان به یقیین، که پرواز خواهم کرد_بر سراسر دریای فارس، که دریای من است...

سلیمه نشسته بود لب صخره.

+ساده میپرسم: صلاه ظهر، پاهای تان هیچ نمی سوزد؟
_دیگر از سوختن پا گذشته است. گفتی اسمت چیست؟
+سلیمه. سلیمه!
_انسان، از میان یک مجموعه سوختن، سوختن سخت را حس میکند، سلیمه! دیگر از سوختن پاها، دیری است که گذشته. قلب من می سوزد. مغز من می سوزد، روح من می سوزد.
دریای یک جماعت را پدرم میر ناصر تاجر و آن شیخ سعدون راهزن، حراج کرده اند و بیگانه به هیچ خریده است و برده است، و این وطن، صاحب ندارد که بپرسد ((چرا؟)).
آیا معنی سخنانم را می فهمی دخترک؟
_ خوب میفهمم امیر! نامم سلیمه است!




نادر ابراهیمی
کتاب:
بر جاده های ابی سرخ








پ ن:
دوباره به نادر خواندن رسیده ام و نمی توانم حتی دو کلمه بنویسم.
۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۶ ، ۲۳:۱۷
مسیح


96 و 4 قبل از آنکه درصدی دقیق باشد، یک نماد بود.

سرمایه داران بی درد و زالو صفت در مقابل مردم عادی و قشر مستضعف.

جدا از آن که دست مایه تمسخر سیاست مداران شد.

حالا این عکس مرا یاد آن صحنه ای از جنگ ها می اندازد.

که دشمن برای زهر چشم گرفتن از طرف مقابل بعد از کشتن

او را پشت ارابه میبندد و اسب را می دواند.

تا مردم ببینند و دیگر کسی جرات مقابله نکند.


بر فراز بی ام دبلیو چند صد ملیونی

تابلو دستش بگیرد و بگوید

۴ درصدی ها 

بزرگ تر از ۹۶ درصدی ها هستند. 

راست میگویند 

آنقدری بزرگ هستند که میتواند

درد خود را در دهان قشر متوسط بگذارند و از طریق حرف را تکثیر کنند.


امروز بعضی ها

مستضعفین و دردمندان را

بعد از کشتن

پشت ارابه های گران قیمت خود میبندند و در خیابان ها ویراژ میدهند.

۵ نظر موافقین ۷ مخالفین ۰ ۰۲ خرداد ۹۶ ، ۱۴:۱۹
مسیح