icon
بایگانی آذر ۱۳۹۶ :: سیب زمینی

سیب زمینی

گاهی وقتها سیب زمین هم که باشی باید پخته باشی
سیب زمینی

سیب زمینی که دوست داشت سیب سرخ شود.

ما سینه زدیم
بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم
انها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم!!
از آخر مجلس
شهدا را چیدند...

هرچیزی قدیمیش بهتر است

۱۶ مطلب در آذر ۱۳۹۶ ثبت شده است


+این یارو چیکار میکنه؟

_کی رو میگی؟

+همین همین مرده، دستشو گذاشته رو قبر چشاشو بسته

_توقع داری چیکار کنه؟ فاتحه میخونه دیگه

+الان ده دقیقس دستش رو قبره، جزء سی روهم میخوند تموم شده بود تا حالا

_ببین، هر پنج شنبه کلی آدم میاد اینجا که هر کدومشون برای حال و اوضاعشون یک روش عشق بازی دارن، اینم اینجوری حال میکنه

+عه ببین پاشد! داره میره سمت یه قبر دیگه

_یاسین در گوش خر خوندم...بیکار..

(مرد از مقابل قبر بلند میشود و به سراغ مزار دیگری می رود، در حین رفتن داخل دفترچه اش چیزهایی یادداشت میکند)







پ ن:

عکس از @sash.nova در اینستا

پ ن:

از این به بعد گاهی سعی میکنم اینجور بنویسم تا باقی داستان تو ذهن شما شکل بگیره

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۰ آذر ۹۶ ، ۲۳:۴۶
مسیح



+مامان

_جانم؟

+کسی نمیاد؟

_نه فقط ما دوتاییم

+پس دوستای بابا چی؟

_اونا هنوز تو جنگن

+مامان؟

_بله

+توی عکسا که اینجا همیشه شلوغ بود، چرا الان خلوته؟

_چون ما غربیم مامان

+مامان؟

_چیه؟

+غریب یعنی چی؟

_غر...ی..ب یع..نی..

(بغض گلویش را میگیرد)




پ ن:

تنهای تنهای تنها 

پ ن:

تقصیر از ماست

از من است

از تو

از بقیه

پ ن:

میون این همه دلداده زهرا

یجور دیگه خرید افغانیارو

پ ن:

#مدافع_حرم

#اففانی

#افغانستانی

#قهرمان

#غربت

#شرمندگی

۵ نظر موافقین ۸ مخالفین ۰ ۰۷ آذر ۹۶ ، ۲۲:۲۲
مسیح


کمتر حسی اینچنین از دیدن یک فیلم داشتم
فیلم با یک ریتم کند و مکث های طولانی شروع میشود، نماهایی که گویی فیلمبردار آن ها را برای عکس گرفتن انتخاب کرده، با دقت در چیدمان و جزئیات اما کسل کننده برای یک پلان چند ثانیه ای.
زن و شوهری در فیلم دیده میشوند که مرد آهنگ ساز است و از زن اطلاع دقیقی در دست نیست.
از یک جایی به بعد مرد اصرار به ماندن در خانه قدیمی خود را دارد و زن اصرار به رفتن و این شاید در نیمه اول فیلم بزرگترین چالش باشد.
در یک نما مرد در تصادف میمیرد ولی باز هم این شوک خاصی به فیلم نمی دهد
هنوز فیلم بیخودی کش دار است و اگر مثل من بی حوصله باشید مجبور خواهید شد فیلم را جلو بزنید
اما همه چیز با یک نمای کش دار دیگر در سرد خانه عوض میشود.
و یک هیبت خنده دار نقش اصلی فیلم را قبول میکند
هیبتی که کم کم رنگ و بوی شخصیت به خود میگیرد.

شما با فیلمی مواجه خواهید بود که هرچه جلو میرود دوست داشتنی تر می شود.






پ ن:
a gost story
داستان یک تنهایی دنباله دار و یک انتظار طولانی مدت که در یک لحظه تمام میشه.
فیلم درگیر کننده ای که ترسناک نیست و اما جنسی از ترس رو در وجود شما برمی انگیزه که مدام مخاطب در اون خودش رو جای شخصیت اصلی میگذاره.

اگر یک زمان خالی توی برنامتون دارید، شاید دیدن داستان یک روح همراه با تامل براتون جذاب باشه.
میتونید نیمه اول فیلم رو با سرعت بیشتری ببینید ولی برای نیمه دوم فیلم وقت بگذارید.

۶ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۶ آذر ۹۶ ، ۲۳:۲۲
مسیح



(کامیون نزدیک خانه آوار را خالی میکند، زمین کمی میلرزد، دخترک جیغ میکشد و از چادر بیرون میدود تا به مادرش برسد)
+ جیییییغ، زلزله! زللزززللله، مامااااان ماااامان زلزله!!! جیییغ مامااااان!
(خودش را به سینه مادر میچسباند، و بلند بلند گریه میکند، مادر او را محکم در آغوش می گیرد و نوازش میکند)
_آروم باش مادر، آروووم! زلزله نیست قربونت برم، نگاه کن، صدای اون کامیونه بود عزیزم زلزله نیست، ببینش!
(سرش را آرام کمی بلند میکند و زیر چشمی کامیون را نگاه میکند، بعد سرش را دوباره به آغوش مادر برمیگرداند)


چند وقتی است که از سرپل ذهاب و ازگله و این مناطق زلزله خیز برگشته ام، جایی که در روز چند بار زیر پایمان با صدایی وهم آور میلرزید
اما هنوز هر گاه در خانه یا جای دیگری کمی زمین میلرزد اول ضربان قلبم بالا می رود و بعد از چند لحظه یادم می افتد اینجا تهران است و لرزش به خاطر پاکوبیدن بچه همسایه روی زمین بوده.
آسیب های  روانی اینجور حوادث گاهی از آسیب های مادی آن بسیار بیشتر است.
مخصوصا روی بچه ها...




پ ن:
شب نشینی های اجباری مردم در شب های سرد
روستای آب دانان/ازگله
#زلزله
#کرمانشاه

۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۰۵ آذر ۹۶ ، ۲۲:۲۹
مسیح
از آمار وبلاگ هایی که میخوندمشون
هر چند وقت یک بار کم میشه
مثل چراغ های یک ده که خاموش میشه
کم کم توی ده خودم هستم و چنتا چراغ روشن که باهام خیلی فاصله داره
و چراغ خودمم، پت پت میکنه
۵ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱ ۰۴ آذر ۹۶ ، ۱۸:۲۵
مسیح



(روی خاک ریز قبل از عملیات، صحبت های فرمانده)

+پشت این خاکریز

حلوا خیرر نمیکنن!

صحبت از گلوله و ترکش و توپ و نارنجکه

نقل تیکه پاره شدن و کشته شدن و برنگشتن!

میگم برنگشتن چون برگشتن عجیبه

برگشتن یک به ده

شماها چند نفرید؟

هشتاد نفر؟

پس شاید ده تاتون برگردید

تازه نقل برگشتن هم برای خودش تفسیر داره

بعضیاتون به جوری برمیگردید که گاهی به خودتون میگید کاش بر نمیگشتم

وقتی برمیگردید باید جاهای سالمتون رو بشمرید

بعضیاتون هم که برمیگردید دیگه آدم سابق نمیشید

اینقدر که شب و روز زجه میزنید که ای کاش منم میرفتم

اینا رو گفتم که هرکی که میخواد برگرده، برگرده!

کسی حق نداره به چشم بد نگاهش کنه

نه خائن و نه بزدل

هرکی هم که موند نه شجاع و نه قهرمان 

داشتیم آدمایی رو که تو خط شهید خریت شدن، نه حریت

ولی اگر بنا به موندن دارید

به حرفام گوش کنید

از هر لحظه ای که تصمیم گرفتید بمونید و از این خاکریز برید جلو تر

دیگه به صورت بغل دستیاتون نگاه نکنید

چه دوست چه آشنا

وقتی از خاکریز زدید جلو

خیلی تماشاگر نباشید

همه اینا رو برای اون احتمال یک به ده میگم

حرفم گوش کنید 

اعتماد کنید

نگاه نکنید که وقتی برگشتید هر شب این چهره ها جلوی چشمتون نباشه

که تو ذهنتون حک نشه

که نبینید چطور رفیق چند سالتون روی زمین پخش میشه

که آشناتون بی سر میشه

نگااااه نکنیییید که شبا راحت بخوابید

نگااااه نکنیییید که اگه بناست درد جاموندن بکشید زجرش کمتر بشه

نگااااه نکنیییید چون چیزایی که میبینید با هیچ دوا و درمون زهر ماریی از ذهنتون نمیره

من خودم یک به دهیم!

یک ساله میزنم پشت این خاک ریز لعنتی و برمیگردم!

اگه میرید، دعا کنید برنگردید

اگه برمیگردید، دعا کنید خدا بهتون صبر بده

اگه همه شیرفهم شدن من چی میگم

یه الله بگن و بعدش دعا کنن که این دفعه برنگردم!








پ ن:

اگه میرید دعا کنید که برنگردید...

پ ن:

عکس از @moayyedi.sasan

آیدی در اینستا 

۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۳ آذر ۹۶ ، ۱۵:۴۵
مسیح