icon
کودک :: سیب زمینی

سیب زمینی

گاهی وقتها سیب زمین هم که باشی باید پخته باشی
سیب زمینی

سیب زمینی که دوست داشت سیب سرخ شود.

ما سینه زدیم
بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم
انها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم!!
از آخر مجلس
شهدا را چیدند...

هرچیزی قدیمیش بهتر است

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کودک» ثبت شده است

کشتن کودک نوزاد همیشه تاریخ نماد ترس بوده
از کشتن نوزاد توسط فرعون برای نابود کردن موسی
تا کشتن علی اصغر روی دستان پدر برای جلوگیری از فرو پاشیدن لشکر
تا امروز کشتن کودک توسط صهیونیست ها در سراسر دنیا به خصوص غزه و فلسطین
این انگاره کودک کش بودن برای صهیونیست ها انگاره جدیدی نیست, آن ها سالهای سال است که کودکان را در اقسا نقاط دنیا میدزدند و میکشند و اسنادش هم در تاریخ ثبت است.
کشتن نوزاد یعنی ترس از آینده پیش رو
یعنی ترس از فروپاشی
کشتن نوزاد یعنی ما میدانیم که تا سالهای آینده روی نقشه زمین نخواهیم بود
در مقابل
تاکید رو نوزاد یعنی امید به آینده
یعنی ادامه داشتن
برای همین امام روی بچه های توی گهواره سرمایه گذاری کرد
حالا همان بچه های توی گهواره بزرگ شدند و تبدیل شدند به کابوس بلاعوض صهیونیست ها
آن ها دوست ندارند این اتفاق دوباره تکرار شود
پس
نوزاد میکشند
کودک میکشند
و شهره میشوند به
#کودک_کش

 

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۰ مرداد ۹۴ ، ۲۲:۵۲
مسیح

تصور کنید تا دقایق میانی فیلم تصویر ازدواج تا فرزند دار شدن یک خانواده را تماشا کنید

تمام مصایب و زیبایی ها یک زندگی با جزییات

کاملا جذب شخصیت ها و روایت داستان بشوید

پدر با فرزند رابطه بسیار صمیمی داشته باشد و بیشتر نماهای بعد از وضع حمل خانوم و به دنیا آمدن پسر یا دختر داستان از آن نمای هایی باشد که دل آدم آب میشود. همان نماهایی که سه نفر توی قاب نشسته اند و با شیرین زبانی های بچه حسابی میخندند و شادند همان خنده هایی که مارا هم ناخود آگاه به دنبال تجربه های شخصی به خنده وادرا میکند. عموما هم یک نفر توی جمع حاضر ما به یک کلمه ناگهانی مثل ای جاان قربان صدقه آن بچه برود


فضا را خوب تصور کردید؟

حالا در ادامه تصور کنید پدر این خانواده خوشبخت تصادف میکند و میمیرد

بعد از مراسم خاک سپاری و ختم و بعد از این که مادر یا زن داستان تنها شد و با فرزندش در خانه در کنار هم نشستند

یک دفعه کودک داستان که تازه پا گرفته در خانه راه بییفتد و کل فضای خانه را به دنبال پدر بگردد و از هر اتاق سرک بکشد و در تمام این مدت با همان زبان تازه راه افتاده واژه بابا را به لحنی کودکانه تکرار کند

هر از چند گاهی هم همانطور قدم قدم سمت مادر برگردد و با دست روی پای مادر بزند و اتاق را نشان دهد و باز با لحن کودکانه بگوید بابا بابا

زاویه دوربین هم پشت سر کودک به صورت روایت گر است

مادر هم در این نما جز بغض و خوردن گریه و خیره شدن به فرزند کاری نتواند انجام دهد


حقیقتا روایت تلخیست






پ ن:

تنها تمرین برای یک فضا سازی بود ولا غیر

البته به تصویر کشیدن شادی سخت از غم است این را قبول دارم

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۰۱ اسفند ۹۳ ، ۱۵:۰۴
مسیح