icon
کوله :: سیب زمینی

سیب زمینی

گاهی وقتها سیب زمین هم که باشی باید پخته باشی
سیب زمینی

سیب زمینی که دوست داشت سیب سرخ شود.

ما سینه زدیم
بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم
انها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم!!
از آخر مجلس
شهدا را چیدند...

هرچیزی قدیمیش بهتر است

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «کوله» ثبت شده است


هوا خیلی سرد بود در حد سوز گدا کش

سوز سرما از بافت های زنده بدنت رد میشد و انگار همان جا لانه میکرد و قصد بیرون آمدن نداشت

هرچه یقه را تنگ تر میکردی و زیپ را بالا تر میکشیدی و دستانت را بیشتر در جیبت میبردی هم دردی را دوا نمیکرد

دستانم از شدت سرما مثل خیک باد شده بود و پوست ها که اینقدر جا باز کرده بود داشت ارام ارام ترک میخورد

چیزی بیش از این هم انتظار نمی رفت, یک بیابان که حالا به لطف گسترش شهر تحت الحمایه شده

یک کوله پشتم و بود و یک شی آویزان رو دوشم و یک شی دیگر بسته به کمرم

به خاطر بی رحمی سوز به جای قدم زدن در راه از بین قطعه ها میرفتم که باد حداقل کمی سرشکن شود

در همین بین یک لحظه ایستادم نگاهی به وضعم کردم و ارام با خودم گفتم دمم گرم

بعد لبخند ملیحی از سر رضایت

بعدهم کمی همراه با چاشنی غرور کوله را محکم به تنم زدم و راه افتادم

قدم اول نه

قدم دوم نه

قدم سوم..

رودرروی یک قاب درآمدم

پای برهنه

یک دبه آب سرد

یک سنگ که دورش یخ بست

و یک قاب آلمنیومی

مادر داشت گل پسرش را میشست 

با تمام ظرافت های کودکی

بند به بند سنگ

جرز به جرز قاب

یاد لیف کشیدن های مادرم در حمام دوران کودکی افتادم

که پوستمان گل می انداخت از شدت لیف

قدم چهارم

وا رفتم

گفتم:

غلط کردم

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰ ۲۱ دی ۹۳ ، ۲۱:۱۳
مسیح