icon
بایگانی خرداد ۱۳۹۷ :: سیب زمینی

سیب زمینی

گاهی وقتها سیب زمین هم که باشی باید پخته باشی
سیب زمینی

سیب زمینی که دوست داشت سیب سرخ شود.

ما سینه زدیم
بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم
انها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم!!
از آخر مجلس
شهدا را چیدند...

هرچیزی قدیمیش بهتر است

۹ مطلب در خرداد ۱۳۹۷ ثبت شده است

[صدای رادیو]

طبق اعلام کارشناسان هواشناسی طوفان شدیدی تقریبا از یک ساعت پیش تهران را در نوردیده، از شهروندان گرامی تقاضا می‌شود به جز رفت و آمد های ضروری، از بیرون آمدن از خانه ها پرهیز نمایند، طبق گزارشات رسیده تا این لحظه...

[زن سالخورده ای با نیمچه شنلی که به دوش دارد روبروی پنجره ایستاده به بیرون نگاه میکند، بیرون از پنجره باد درختان را به رقص تندی وادار کرده و باقی اجزا در هوا چرخان شده اند، چندین نفر گوشه پنجره در حال فرار کردن به زیر سقف ها هستند، مردی که گویا خیلی دور تر روی مبلی ولو شده با صدایی که گویا برای رسیدن به زن از گلویش به بیرون پرتاب میکند]

+حتی امروز هم؟

[زن در حالی که نیمچه‌ شنل خود را کمی محکم‌تر دور خودش جمع می‌کند با لحنی آرام کلمات را به سمت مرد قدم زنان راهی میکند]

_حتی امروز هم...







پ ن:

از  دست پست های

#آنچه_در_ذهن_شما_ادامه_پیدا_میکند

#صداهاصداها

۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۲۲ خرداد ۹۷ ، ۰۳:۲۹
مسیح


تقصیر سینما و رسانه است که تا بگویی #نژاد_پرست

در ذهن مخاطب

تصویر سفید پوستی نقش می‌بندد که دارد به سیاه پوستی می‌گوید:

کاکا سیاه!

یا تصویر کوک لاس کلان ها که دارند سیاه پوستی را آتش میزنند

یا از چوبه دار آویزان کردند

تقصیر سینما‌ و رسانه است که تا بگویی فلانی #نژاد_پرست است

انتظار دارد قیافه هیپی ها را ببیند

ریشهای بلند بافته شده

دماغ های حلقه دار

جلیقه های چرمی

کفش های کابویی

ولی نه نژاد پرستی چهره ندارد

#نژاد_پرست کت و شلوار می‌پوشد و اداره می رود

#نژاد_پرست پیژامه به پا دارد و روبروی تلویزیون می نشیند

#نژاد_پرست گاهی دکتری فلان علم را دارد

#نژاد_پرست گاهی استاد دانشگاه است

#نژاد_پرست گاهی راننده تاکسی است


#نژاد_پرست آدمی است که ضجه های کودک یمنی را میبیند و می‌گوید:

اخبار ما فقط شده اخبار عرب ها

#نژاد_پرست آدمی است که دسته دسته کشته شدن افغان ها را میبیند و می‌گوید:

عمری تو مملکت ما خوردن و بردن حالا خبر مرگشون رو هم باید از اخبار بشنویم.

#نژاد_پرست آدمی است که خانه خرابی سوری ها را میبیند و می‌گوید:

بدبختی خودمون کم داریم جوون های دسته گلمون رو می‌فرستیم برای اینا بجنگن

#نژاد_پرست آدمی است که نزدیک صد سال آوارگی و اسیری ملتی را میبیند و می‌گوید:

اینا همونان که خون فرستادیم گفتن مال ایرانیاس نمی‌خوایم!

#نژاد_پرست آدمی است که اگر چند ایرانی به دختر افغانی تعرض کنند صدایش در نمی‌آید

#نژاد_پرست آدمی است که یک حمله تروریستی در فرانسه را میبیند و می‌گوید:

فرانسه در خاک و خون، تسلیت!

نژاد پرست آدمی است که بعد خبر انفجار در آمریکا مینویسد:

خدایا تا کی خون ریزی و پلیدی...


#نژاد_پرستی صورت ندارد 

همه موردهایی که گفتم به علاوه تمام نگفته ها، گونه هایی از نژاد پرستی است

که شکر خدا از همه این گونه ها

در حد صادرات در وطنمان موجود است

فقط کافیست تا به آن ها اجازه راهپیمایی بدهیم

آن وقت چهره همه شان را خواهیم دید

آن ها مثل خودمان هستند

فقط مغز ندارند...






پ ن:

این #کمیته_امداد همان کمیته امداد طرح محسنین است که در برنامه احسان خان پایش اشک ریختید

این کمیته امداد همان نهادی است که اگر پوشش را بردارد تازه میفهمید اوضاع مملکت چقدر برای توییت هایتان آماده تر می شود

پ ن:

نه به کمیته امداد بله به امثال سلبریتی هاییست که هنوز جواب پول های میلیاردی کرمانشاه شما را نداده اند

پ ن:

کمیته امداد یکی از صادرات فرهنگی و ساختاری انقلاب اسلامی است که در هر کشور مستقل کار میکند

پ ن:

مستضعفین دست شماها بیفتند، پوست از کله شان میکنید...

۴ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰ ۱۷ خرداد ۹۷ ، ۰۲:۰۶
مسیح

حساب کتاب میکنم بین بسته ها 

بین قیمت و میزان خدمات

چند گیگ چند وقته چند تومن

یکی را انتخاب میکنم

بعد شروع میکنم به استفاده

ایسنتا را باز میکنم چهارتا عکس را میبینم

سریع میبندم

چند عکس از پیام رسان دانلود میکنم 

سریع میبندم

رسیده ام به یک فیلم 

دانلود کنم یا نکنم؟

حجمش چندین مگ است

چقدر از حجمم مانده؟

بروم چک کنم

بعد یک دفعه پیش خودم می‌گویم

اگر در حال تمام شدن باشد چی؟

ترس اینکه باز کنم 

بگوید شما پنجاه درصد بسته خودتان را استفاده کردید..

پنجاه درصد!

کوفتتان بشود، همین دیروز گرفتم..

عدد صورت حساب هم هربار درشت و درشت تر میشود 

دوباره میروم اینستا

این بار دو عکس میبینم

سریع میبندم و بیرون می آیم

پیام رسان را میبرم روی حالت دانلود غیر خودکار تا ناغافل توی پاچه مان نکند 

ویدیو که دیگر اصلا دانلود نمیکنم

بعد یک دفعه پیامک می آید

شما هشتاد و پنج درصد بسته خود...

انگار تیر خورده ام

جا میخورم

عجب گیری افتاده‌ایم

من که کاری نکردم

دوباره با ترس و لرز میروم چک کنم

باز که میشود نوشته

فقط سیصد مگ مانده

فقط سیصد مگ؟!!

بابا من که کاری نکردم

میروم نرم‌افزاری را باز میکنم که شرح استفاده هایم را میگوید

اهان، مشکل از فلان جا و بهمان جاست

باز میروم با کلی حساب و کتاب بسته میخرم

بعد دوباره اینستا را باز میکنم...





پ ن:

تو که برای چک کردن حجم مانده اینترنتت دستت می‌لرزد

کارنامه عملت را چه میکنی؟

تو که برای خرید نت و نحوه استفاده اش چشم بازار را درمی‌آوری و حساب کتاب می‌کنی

اخرتت اینقدر نمی ارزد؟

این تو که گفتم

خودم بودم

پ ن:

کاش برای کارنامه اعمال هم نرم افزاری بود

هر شب باز میکردیم

می‌گفت:

شما بیست درصد فرصت بخشیده شدن خود را سوزانده اید

شما ده درصد خوبی کردید

شما ....

پ ن:

شرمگین از کارنامه ای که پیش پدر میرود...

پ ن:

التماس دعا

۴ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۱۶ خرداد ۹۷ ، ۰۱:۱۷
مسیح



در میان آدم‌هایی که پا بر روی این کره خاکی میگذارند
عده کمی می‌توانند هم خوش استقبال باشند و هم خوش بدرقه
همانهایی که در حد فاصل بین استقبال و بدرقه تمام کاشته های ذهنی مردم از خودشان را پنبه نمیکنند.
کف و سوت های روز استقبال برایشان تبدیل به آه و حسرت روز بدرقه می شود
و شلوغی خیابان‌ها از رنگ سرخ گلها برایشان به یک دریای سیاه پوش عزادار تبدیل می شود.
هر تعدادی که روز استقبال منتظر دیدنشان بودند روز بدرقه چندبرابر با قلب هایی مالامال از اندوه پیکر آن ها را دنبال میکنند.
آن ها در واقع سرمایه محبت مردم را با رفتنشان چند برابر میکنند.

روح الله دوازده بهمن ۱۳۵۷ از تبعید برگشت تا در کنار مردم به دوران پسا طاغوت سفر کند
اما در ۱۶ خرداد ۶۸ راهی سفری شد که هیچ کدام از ما را یارای همراهیش نبود
امام ما را با خود نبرد...




پ ن:
ولم کنید بذارید برم پیش امامم...
پ ن:
اگر #سید_علی نبود
ما اولین مردمانی بودیم که سال شصت و هشت
#پایان_دنیا را به چشم می‌دیدیم.
پ ن:
#چند_برداشت_با_امام
#تشییع_بزرگ
#امام_خمینی
۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۱۵ خرداد ۹۷ ، ۰۲:۳۲
مسیح


مهدی می‌گفت:

اینجا حال نَفَسَم بهتر است، خیلی سرفه نمیکنم

خیلی کم اسپری لازم میشوم

میگفتم:

توی این گرد و خاک و الودگی؟!

می‌گفت:

اره نمیدونم، ولی اینجا راحت ترم


مصطفی می‌گفت:

منو رها کنی یک‌سال تو حرم میمونم

میگفتم:

یک سال!! من بعد یکی دو ساعت حوصلم نمیگیره..

می‌گفت:

نه بابا عشق میکنم!


مجید می‌گفت:

کربلا که میام بعد برگشتم اضافه وزن میارم

میگفتم:

حالا کربلا میای زیارتم بکن، فقط نخور

می‌گفت:

نمی‌خورم چیزی! نفس هم میکشم میشینه به جونم... چه برسه غذا هم بخورم!


من هم از وقتی برگشتم یک شب خواب راحت نداشتم

خوابی که بدون دوره کردن کل تاریخ بعد از کلی کُشتی گرفتن قسمت آدم شود

همینجور بی مقدمه و بی دغدغه پلک هایت را گرم کند.

البته نرمی تشک های هتل و کولر گازی بی تاثیر نبود

ولی آن سی روزی که داخل کانکسِ بار هم خوابیدیم داستان همین بود

آن روزی که با یک پتو میانه راه در سرمای سال نود و دو ،سه نفری داخل حیاط خانه مرد عراقی خوابیدیم هم داستان همین بود

آن شبی که کنار بیابان چند تشک پیدا کردیم و گرداگرد هم خوابیدیم هم همینطور 

آن روزی که بیرون موکب جا پیدا کردیم و کل شب را زیر نم نم باران خوابیدیم هم همین داستان بر قرار بود


دیدید بعضی آدم ها را هرچقدر همه شرایط را مهیا میکنید و بعد اصرار میکنید شب را خانه ما بمان!

می‌گویند نه

خانه خودم راحت ترم؟

یا آن هایی که تا به خانه میرسند

میگویند:

آخییش هیچ جا خونه خود آدم نمیشه!

حتی اگر خانه‌اش چهل متر باشد؟


فکر میکنم کربلا هم خانه ماست

و غیر از زمانی که در آنیم

باقی ساعات را انگار گم شده ایم

کیلومتر ها دور تر از خانه

سرگردان

مشوش

نا آرام 

و تا به او میرسیم

بعد از سلام می‌گوییم:

آخییش هیچ کجا خانه خود آدم نمی شود...



کربلا نیمه شعبان





پ ن:

اربعین را ببین

که همه چطور با شوق

#به_خانه_برمیگردیم

۲ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰ ۱۳ خرداد ۹۷ ، ۰۴:۲۰
مسیح


ما آدم های اهل کاری بودیم
نه از این سایه دوست ها
نه از این تنبل های فربه
مردهایمان از صبح علی الطلوع میجنگیدن تا بوق سگ
و شب ها هم بعضی هایشان نعششان را به خانه می آوردند
بعضی هایشان حتی نعششان هم به خانه نمی رسید
زن هایمان در خانه، راه را بر نرفتن ها میبستند
زخم ها را تیمار میکردند 
و صبح علی الطلوع باز بقچه را دم درب تحویل مرد ها میدادند
اما یک شب
میان خواب ها
آفت به شهر زد
صبح وقتی مرد های شهر رزم جامه می‌پوشیدند و زنهای شهر بقچه ها را می بستند
زیر لب آرام بهم گفتند:
تا کی؟
و بعد از هم خداحافظی کردند و از خانه بیرون زدند
«تا کی» مثل یک ویروس تا آخر روز در ذهن همه تکثیر شد
در میدان نبرد هرکس به دیگری می‌رسید، آرام زیر لب می‌پرسید:
تا کی؟
آن دیگری هم شانه بالا می انداخت..
فردای آن روز هیچ‌کس صبح‌ الطلوع بیدار نشد
نه بقچه ای به دست مردی رسید
و نه مردی بعد از صلاة صبح‌ پتو را کنار زد تا برخیزد
ویروس «تا کی» تا مغز استخوان مردم شهر پیش رفته بود.
زنهای شهر دور هم جمع شدند و گفتند:
تا کی بقچه بستن و زخم تیمار کردن و از خواب زدن؟
و مرد های شهر گفتند:
تا کی جنگیدن و دمی آرام نداشتن و زخم خوردن؟
پسرها گفتند:
تا کی مثل پدر بودن و مهر ندیدن و زندگی نکردن!
دخترها گفتند:
تا کی مثل مادر بودن و خانه ماندن و زخم بستن!
و بعد شهر نا پدید شد
ویروس «تا کی» شهر را بلعید
چند سال بعد
مردهای جنگی
و زن های بقچه دهنده و تیمار کننده
افسانه‌ها شدند
و بچه‌ها با کراهت از آن دوران گفتند
ویروس «تا کی» لباس عوض کرد و سبک زندگی شد
مرد های کاری مردند
و زنهای بقچه دهنده و تیمار کننده تکفیر شدند
دیگر هیچ وقت، صبح الطلوع چراغی در شهر روشن نشد...




پ ن:
+تا کی؟
_تا ظهور حضرت حجّت...
پ ن:
گرفتار سرطان «تا کی» نشویم..
پ ن:
#قاب_ماندگار
پاسدار
#شهید_امیر_علی_عبدی
نام پدر: ابراهیم
گلزار شهدای وادی الرحمة تبریز
۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۸ خرداد ۹۷ ، ۰۳:۵۶
مسیح


کارش گره خورده بود

گفتند:

اگر نذر کنی، احتمال باز شدن گره ات خیلی زیاد است 

دست در جیب هایش برد

دریغ از پولی سیاه

بادی وزید

و نخ بادکنک ها را کشید و دستش را تکان داد 

نگاهی به انتهای نخ کرد

بادکنک ها را دید

همه داراییش که‌ به یک نخ بند بود

چشمانش بست

چند لحظه تامل کرد

نخ را رها کرد

و رفت




پ ن:

#کربلا / نیمه شعبان

که دلم خیلی برایش تنگ شده

پ ن:

زود زود بطلب آقا جان

پ ن:

#صداهاصداها

۰ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰ ۰۷ خرداد ۹۷ ، ۲۲:۱۶
مسیح



فوتبال را دوست دارم

چون بازی اشک ها و لبخندهاست

بازی ما میتوانیم ها

معجونی از سیاست و اقتصاد و رسانه و هنر

بزرگترین تماشا کردنی جهان

فوتبال چیزی است فراتر از سینما، تکامل یافته تر از تئاتر

جدال قهرمان و ضد قهرمان ها

صحنه تقابل خیر و شر

جولانگاه حماسه ها

آفریننده درام ها و تراژدی ها

فوتبال زندگیست 

یک هدف که میتوان برایش تلاش کرد

یک ابر رسانه

که می‌تواند رسا ترین تریبون برای رساندن بزرگ‌ترین و حساس ترین پیام‌ها باشد

صحنه اعتراض به اشغالگری و استعمار و ظلم

فریاد زننده ی بغض های سیاسی

امید آفرینی برای مردم نا امید

موقعیتی برای تبلیغ دین!

رسانه ای سانسور نشدنی

فوتبال را دوست دارم

چون در آن غیر ممکن وجود ندارد

گاهی پا برهنه ها اسکناس های متحرک را شکست میدهند

فوتبال را نابینایان میبینند

ناشنوایان می شنوند

و لال ها فریاد می زنند

فوتبال دوراهی تصمیم هاست

طرف دار ماندن یا پشت کردن

ماندن اسطوره شدن یا رفتن منفور شدن

فوتبال دنیای تمثیل هاست

داستانی تکراری

اما هزار پایان


آن چیزی که در تصویر دیده می‌شود

تصویر دو بازیکن نیست

آن ها دو رسانه اند 

در اوج قدرت

دو رسانه

که دست بر قضا فوتبال هم بازی میکنند..






پ ن:

پسر محبوب مصری

این روزها لابلای گل ها و دریبل های دلبرانه اش

سود کاردکرد رسانه ایش را به سبد اسلام میریزد

فارغ از اینکه فردا چه می شود.

پ ن:

رسانه ای که کنترل بر آن

مقدمه کنترل بر جهان است

پ ن:

فوتبال جزو‌ زیباترین فیلم هاییست که تا به حال دیده ام، با اینکه جایی در لیست برترین های imdb ندارد.

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰ ۰۶ خرداد ۹۷ ، ۰۴:۲۲
مسیح



+نَنُم قلیه گذاشته بود، از صبح بوش مارِ دیوونه کِرده بود... ظهری که شهر ریخت بهمآ، خونه و قلیه و همه چی رو سپردیم دست خدا زدیم بیرون...

_ای تو روحت محمود!

حالا خونه که هیچ، قلیه رو سی چی ول کردی به امون خدا!؟

+کا ای که غصه نداره.. سر راه که داریم میریم میدون، یه دو دقیقه میرم خونه ما، قلیه رو می‌زنیم بعد گلنگدن رو میکشیم

_ها والا.. منطقیشم همینه

@محمود بسه دیگه لاف نیا! عقب موندین! بجنبین، تو خط آتیششونید!

+ای بچه تهرون اوا خواهری چی‌ میگه؟

کا اینجا شهر مُنه! دوست دارُم توش مثل شانزلیزه قدم بِزَنُم!!

حالا قاشق آوردی؟؟

_ها کا! مو مجهز اومدوم...




پ ن:

خوب شد خرمشهر دست دیپلمات ها نیافتاد...

پ ن:

عکس از استاد

@ bahram.mohammadifard 

آیدی در اینستا

پ ن:

#صداهاصداها

۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰ ۰۴ خرداد ۹۷ ، ۰۰:۲۶
مسیح