استعدادیاب های دنیای ورزش آدم های جالبی هستند. کشور به کشور، شهر به شهر، روستا به روستا سفر میکنند تا بین بچه ها و نوجوان های مستعد گروهی را برای تیم های خود انتخاب کنند.
روی سکوی زمین فوتبال مینشیند، یک دوربین جمع و جور کنار خودشان میکارند و با دقت به توده ی بزرگ بچه هایی که دنبال یک توپ راه افتاده اند نگاه میکنند.
زل میزنند به ساق پاهایشان، نحوه دویدنشان، پاس دادن، هوش محیطی، نحوه ی عملکرد کلی، جثه بدنی و بعد لیستش را آرام آرام پر میکنند.
همه کسانی که با ذوق و شوق بدون علم به حضور استعدادیاب دنبال توپ میدوند و نفس نفس میزنند، عاشق فوتبال هستند اما استعداد یاب تنها کسانی را انتخاب میکند که عملکردی از آنها دیده یا ورای عملکرد گوهری در وجودشان کشف کرده.
عشق به فوتبال به تنهایی نمیتواند استعدادیاب را مجاب کند تا فرد را به تیم ببرد.
حالا زمین فوتبال را بردارید جایش یک هیات بگذارید، یک هیات بزرگ
انگار که همه مجالس عزای کربلا فارغ از هر نوع و شکلی یک جا جمع شده باشد در یک خیمه، مثل خیمه هیات محمود کریمی
همه کنار هم نفس میزنیم
گریه میکنیم
سینه میزنیم
نوحه میخوانیم
نوکری میکنیم
جای استعدادیاب را هم در فرض ذهنی بدهید به اباعبدالله
که جایی بالای خیمه که بر همه مشرف است ایستاده و ما را نگاه میکند.
یک لیست هم دارد، لیست اعضای تیم کربلا
چشم دوخته به ما، به مایی که فارغ از هر تفاوتی دوستش داریم
دلی، مرامی، معرفتی
خوب نگاه میکند تا لیست را پر کند.
امام حسین استعداد یاب دنیای ماست
این را هم بارها ثابت کرده
حر را همینطور پیدا کرد، امثال رسول ترک را همینطور پیدا کرد، یک دوجین آدم مشابه دیگر را همینطور استعدادیابی کرد.
زیر آن خیمه بزرگ عزادارن عالم به شرط محبت همه اجازه ی ورود دارند اما، فقط کسانی وارد لیست تیم کربلا میشوند که حسین ابن علی چیز دیگری راهم در وجودشان ببیند
مرامی، معرفتی، عزمی، اراده ای
حسین دنبال اراده هاست
با اراده ها در تیم کربلا فیکس هستند.
میپرسید پس ما بی اراده ها کجاییم؟
هستیم، گوشه زمین، با کفش پاره، یک دنیا ذوق، پا به توپ میشویم، یک نگاهمان به سکوست، یک نگاهمان به توپ و در دلمان هزار بار میمیریم و زنده میشویم تا ببینیم اسم ما هم نوشته می شود یا نه
ما بی اراده ها با همین هول ولا خوشیم
مثل وقتی که میدانی کنکور را بد داده ای
اما در روزنامه نتایج، برای یافتن اسمت از شماره یک شروع میکنی...