#قاب_ماندگار
سمت چپ:
هفته پیش دیگه سر مهریه و اینها صحبت کردیم قرار شد همون سیصد
سکه باشه, نه حرف ما شد نه حرف اون
سمت راست:
خداروشکر
سمت چپ:
ناصر هم از دختره خوشش اومده الحمدلله, ناصر سخت پسند من
بلاخره پسندید!
سمت راست:
به سلامتی
سمت چپ:
میگه مامان بلاخره بعد چندین و چند سال پیداش کردم اونی رو که
میخواستم!
سمت راست:
الحمدلله
سمت چپ:
طاهره یادته،ناصر من و مصطفی تو توی یک سال به دنیا اومدن, نه
من رسیدم به تو کمک کنم تو دوران پا به ماهیت نه تو به من (خنده)
سمت راست:
آره یادمه, باهم بزرگ کردیم بچه هارو..
سمت چپ:
یه شب دوتاشون خونه ما بودن یه شب خونه شما, یه شب دیکته
جفتشون با من بود یه شب باتو
سمت راست:
گاهی هم رفتن به مدرسه برای اتیش سوزوندانشون هم با هردو مون
بود
سمت چپ:
(خنده)انصافا صبری که تو داشتی رو من نداشتم خواهر, چطور
فرستادی بچه رو رفت,آخر عاقبت به خیر شداا ولی من طاقتش رو ندارم و نداشتم
سمت راست:
امانت رو یه روز باید پس داد
بچم اگه میموند میپوسید
پرنده رو تو قفس نباید نگه داشت
سمت چپ:
پاشو خواهر پاشو, پاشو بریم, الان ناصر میاد دنبالمون, بهم قبل
رفتن گفت میخوام عمه طاهره هم تو این خریدای آخر عروسی باشه, پاشو خواهر
سمت راست:
نه منیره، حال درستی ندارم شما برید من با مترو خودم
برمیگردم،برید شما
سمت چپ:
هرجور راحتی خواهر تو این مواقع نمیشه رایت رو زد
(صدای بوق ماشین)
من برم خواهر خداحافظ
سمت راست:
خدا به همرات
پ ن:
دیالوگ پردازی با دست مایه تمرین