دوربین از انتهای کلاس روای روایت تصویری کوتاه ماست
معلم بلند و میشود و گوشه ی تخته با همان خط خوش تحریریه همیشگی موضوع ان شا الله آخرین جلسه سال را که هفته پیش معین شده را مینویسد:
لحظه سال تحویل کجا هستید؟
و بعد می آید و روی صندلی خود مینشیند، دستش را به میز قلاب میکند خودش را همراه به صندلی به میز نزدیک میکند، لیست را باز میکند و چند نفر را صدا میکند که بیایند بالای سکوی کلاس و انشای خود را بخوانند
بعد از چند پسر بچه نوبت پسر بچه مورد نظر روایت ما میشود
معلم از روی لیست او را صدا میکند و او که وسط نیمکت سه نفره کلاس نشسته بلند میشود نفر آخر از نیمکت خارج میشود و او دفتر به دست به سمت سکو میرود.
وقتی بالای سکو میرسد دفترش را مقابل صورتش باز میکند یک نگاه به معلم میکند و میگوید:
بخونم آقا؟
معلم میگوید:
بخون
پسر شروع میکند و با لحن شمرده شمرده انشای خود را قرائت میکند:
به نام خدا
ما به همراه مادر و خواهر بزرگم و برادرم که تازه از سربازی برگشته برای سال تحویل به بهشت زهرا میرویم
(صدای خنده بچه های کلاس)
(یکی از بچه ها بلند میشود و میگوید آقا اجازه سال تحویل میرن قبرستون)
(باز صدای خنده سراسری کلاس)
(صدای معلم که با صدای بلند و ضربه هایش رو میز روبرویش بچه ها را با عصبانیت ساکت میکند)
پسر از بالای دفترش در حالی که بغض گلویش را گرفته و نفس نفس میزند یه نگاه به کلاس می اندازد
دفتر را رها میکند و از درب کلاس دوان دوان خارج میشود
در حین خارج شدنش بغض گلویش نیز منفجر میشود