ای ساربان آهسته تر..
خدا قسمت من بنده حقیر کرد که چند باری سعادت شرکت در
صحبت های نورانی این عالم جلیل القدر را داشته باشم!
در هنگام صحبت (آقا مجتبی)
انگار در عالمی دیگر سیر میکرد!
خیلی کم نگاهش را به سمت مردم سوق میداد!
در
مجلسش که بودیم اطرافیان میگفتند که چشم برزخی دارد!
صحبت هایش جوری به دل
مینشست که اگر قلم و کاغذ با خود نمیبردی بی شک تو ضرر میکردی!
یک بار که قسمت
شد تا شب احیا در جوارشان باشیم، حسابی گریه کردیم!
با آن عظمت در بالای منبر
ضجه میزد و میگفت :
خدایا این بنده ی سر و پا تقصیر را ببخش!
و ما همه پایین
منبر هاج و واج مانده بودیم که اگر (آقا مجتبی) بنده سر و پا تقصیر است پس ما دیگر
چه هستیم!
و در حالی که او در بالای منبر مثل ابر بهاری گریه میکرد و در طلب
بخشش الهی بود،ما این پایین در حال زدن خود و تلاش مضاعف بودیم تا قطره ای اشک هم
نصیب ما شود.
اما نمیشد!
ما به اشک محتاج تر بودیم تا (آقا مجتبی)
اشکی که مارا از لجن بیرون می آورد ولی او را قدم به
قدم به خدا نزدیک میکرد!
اما میدانستیم که اشک معرفت میخواهد ، چیزی که ما
نداشتیم!
خلاصه آن چه خوبان هم دارند او به تنهایی داشت.
همین که خبر را شنیدم به خودم گفتم:
فلانی مصداق بارز آن حرف خدا شدی که میگفت:
من کسانی را که دوست دارم زودتر به دیدار خودم نائل میکنم!
خدا به دیدن محبوبان خودش مشتاق تر است تا دیدن روی کریه من!
ما باید بمانیم گناه بروی گناه بیفزایم
و او باید برود و پله پله به ملاقات محبوب نزدیک تر
شود.
خدا غرق در انوار الهی و رحمت خودش کند!
حاج آقا مجتبی نیک مردی بود مسحق به لقاء الله!
در چه نیک روزی پر کشیدی مومن! فردا اربعین است!!
و خداوند بهترین جزا دهندگان است!