باز شرمنده ام از این سر باقی مانده..!
در اتوبوس نشسته ایم و راهی یادمان بعدی، همین چند روز پیش که برای عرفه رفته بودیم جنوب، یکی از بچه ها با حال و هوای هر یادمان یک کلیپ یا نماهنگ یا مداحی می گذارد و همه را هوایی میکند.
اگر اشتباه نکنم در راه یادمان فکه، اول چند کلیپ از شهدای تفحص میگذارد و بعد یکراست میرود روی کلیپ بعدی، یک مردی است که پشت تیریبون ایستاده مقابل آقا.
دارد خاطره تعریف میکند :
جاده ماندست و من این سر باقی مانده
رمقی نیست در این پیکر باقی مانده
نخل ها بی سر و شط از گل و باران خالیست
هیچ کس نیست در این سنگر باقی مانده
گرچه دست و دل چشمم همه آوار شده
باز
شرمنده ام از این سر باقی مانده
صدایش خیلی آشنا بود، بعد از کلی فکر کردن یادم می آید این کلیپ را آن موقع ضبطش داغ داغ از تلویزیون دیده بودم. چند روزی میگذرد....
در حال وبگردی سر زدن به خانه مجازی دوستانم که یک پست را میبینم، یکی از اساتید جانباز صاحب وبلاگ فوت کرده، حمدی نثار او میکنم و رد میشوم و یک روز میگذرد ....
دوباره به همان وبلاگ سر میزنم، این بار پست پایینی را هم میخوانم، یک لینک دارد که رویش نوشته (حمدی)، روی آن کلیک میکنم و میرود وارد سایتی میشود و آنجا یک عکس زده.
تازه شصتم خبر دار میشود، یاد کلیپ توی راه می افتم!
دل میگیرد!
پ ن 1: نداریم!