ازم دوری اما ...
برگشته ام
ای کاش میشد دوباره بلیطی مسیری را طی کند و آرام آرام در هوا حرکت کند، پیچ و تاب بخورد بیاید یک راست مقابل پنجره اتاق بنشیند.
روی بلیط هم ترجیحا نوشته باشد حرکت امروز ساعت 12 بعد از ظهر.
مقصد هم اگر اندیمشک باشد بهتر است، از اهوار مسیرم دور می شود.
لعنت به این مشکلات که نمیگذارند سال را دوتایی در خانه امیدمان تحویل کنیم.
فکرش را بکن
لحظات سال تحویل را کنار تو مینشستم، من بی قرار بی قرار و تو آرام آرام. یک مشت خاک گیسویت هم اگر در مشتم باشد که دیگر چه بهتر. این آخرین لحظات سال را هم سر میگذاشتم روی صورتت که حالا برق میزند از خاک نو.
مثل قالی کرمان میمانی تو
من هرسال شکسته تر میشوم تو هر سال شکوفا تر. انگار هر سال در چهره ات نمایشگاه رنگ های تازه به راه می افتد.
چقدر سر کوفت خورده ام تا به امروز سر اختلاف سنی مان. کم نیست 30 اندی سال. باید پیدا کنم آن طبیبی را که تو را هر روز صبح با نگاهی ویزیت میکند.
چقدر باید قسمت بدهم که بیای این دوران صلح مصلح را تمام کنیم؟
روی من اسم گذاشته ای! باید بیایی و من را با خودت ببری!
پ ن 1:
این پست مخاطب خاص دارد، و این تنها مخاطب خاص دنیاست که معشوقش عکس او را برای رویت عموم به نمایش در می آورد.
پ ن 2:
لعنت به جدایی
پ ن 3:
کربلای چهار، اگر رفتید سراغش به او بگویید این همه دل ربایی یک جا خوب نیست، بگویید به حال ما عزب ها رحم کند.
پ ن 4:
ازم دوری اما... گوش دهید، بی مناسبت با حال و هوای این پست نیست.
فتو ب....
خوش بحالتون که انقدر میرید منطقه...
ما رو هم دعا کنید بسیار
موفق باشید!