پس کله ای!
وقتی همه چیز را بازی فرض کنی
وقتی فکر کنی که همه چیز به راحتی آن چیزی است که پیش چشم تو میگذرد
وقتی جایگاهت را گم کنی
وقتی کاه و ینجه ات اضافی کند
وقتی هوت برت دارد
وقتی ...
وقتی ...
وقتی ...
نتیجه اش این می شود که پس کله ای میخوری و مجبور می شوی تحویل سالت را اینجا! در ناکجا آباد زمان و مکان، در اینجا که خیلی دوری به خانه ی یارت بگذرانی!
نتیجه اش این میشود که خدا محکم میزند پس کله ات و شهدا میگویند فکر کرده ای عاشق چشم و ابروی توییم که تا اراده کردی بیایی پیش ما؟
فکر کرده ای که هستی؟
تو خادم مایی یا ما خادم تو؟
فکر کرده ای آمدن اینجا به همین سادگی ست؟
به همین سادگی که بیایی و بلیط بگیری و 12 ساعت بعد اینجا پیش ما باشی؟؟
واقعا فکر کردی هر وقت اراده کردی میتوانی بیایی بلیط بگیری؟
چه در خودت دیده ای که فکر کردی باید ساب تحویل هم پیش ما باشی؟
یادت رفته باید برات را ما امضا کنیم؟
یادت رفته چقدر التماس کردی و گریه تا این سفر را به تو بدهیم؟
یادت رفته عهد بستی خودت را اصلاح کنی؟
حالا که زیر عهد زدی؟ چه قولی چه قراری؟
برو خودت را اصلاح کن!
اینجا آمدن و سال تحویل پیش ما بودن حساب و کتاب دارد پسر!!
امسال را در تنهایی خودت تحویل کن تا درس عبرت باشد برایت! هر چند که تو انسان بشو نیستی!!
پ ن 1:
عیدتان مبارک
پ ن 2:
دلم پر است!