icon
شب دهم... :: سیب زمینی

سیب زمینی

گاهی وقتها سیب زمین هم که باشی باید پخته باشی
سیب زمینی

سیب زمینی که دوست داشت سیب سرخ شود.

ما سینه زدیم
بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم
انها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم!!
از آخر مجلس
شهدا را چیدند...

هرچیزی قدیمیش بهتر است

شب دهم...

چهارشنبه, ۱۴ آبان ۱۳۹۳، ۰۹:۴۸ ب.ظ

صبح رفته بود صنف لباس فروشها صبح که میگویم شما فرض کن چهار صبح، بعد آماده بود عشاق بعدش میخواست برود ارک بعد بیاید باز عشاق و بعد هم برود نریمان

تازه صبحش هم میخواست دوباره برود صنف...

نمی دانم اسمش را چه میخواهی بگذاری ولی من میگویم شوق و شور


میگفت پدرم صدای خوبی داشت، مینشست به خواندن خودش هم اشک میریخت گاهی دستهای اشک آلودش را میزد به چشمان من

نمی دانم اسمش را چه میخواهی بگذاری

ولی من میگویم تربیت حسینی


میگویم صبح ساعت یازده بیدار شدم، نزدیک دو زده ام بیرون قصد هیات آخرهایش رسیدم٬ بعد رفتیم ارک نصفش را خواب بودم باز برگشتیم عشاق و من دائم در چرت بودم

نمی دانم اسمش را چه میخواهی بگذاری

اما من میگویم باخت

روضه نوشت:

ده شب را دوباره مرور کن

شیوه های شهادت را

جمع همشان میشود مصیبت رفته بر حسین

#شب_دهم

#گزارش_رویدادهای_هیات_ما 

#تمام

موافقین ۳ مخالفین ۰ ۹۳/۰۸/۱۴
مسیح

محرم

نظرات (۱)

السلام علیک یا ابا عبدالله

با تشکر از مطلب خوبتون با مطلب (آثار و برکات عزاداری - حفظ رمز عاشورا)آپم


بازخورد

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی