فقط اسیر نشو...
جمعه, ۱۴ آذر ۱۳۹۳، ۱۱:۴۸ ب.ظ
میگفت چند وقت وقفه می افتاد بین اعزام دوباره اش،دید نمی تواند تهران بند شود گفت من میخواهم بسیج اعزام شوم, در قالب تخریبچی
من نمی دانستم تخربچی چی هست!
پدرش رضایت نمی داد من هم نارضایتی نداشتم اما به دلم بد افتاده بود.
میگفتم میخواهی برو اما هیچ جوره دلم رضا نمی شود اسیر شوی، اسیر شوی یک دقیقه هم تاب تحمل ندارم!
اوهم میگفت:
نترس مادر کار به اسیری نمیکشد
منم دوهزاریم نیفتاد که یعنی چی, هر جور شده رضایت پدرش را گرفتم رفت
راست هم گفت
اسیر نشد
شهید برگشت
ء
ء
بهشت زهرا
سر صحنه
شهید مجتبی اکبری
#یادگاران
ء
ء
پ ن:
این هم روزی ماست به هر حال
۹۳/۰۹/۱۴