دردسر های یک آلزایمری...
سه شنبه, ۷ بهمن ۱۳۹۳، ۰۴:۳۴ ب.ظ
اندر حکایات آلزایمره ملک السلمان
ء
اوباما از پله های هوای پیمای اختصاصیش پایین می آید و با ملک سلمان دست میدهد
ملک سلمان می گوید:
اهلا و سهلا یا بوش!!
اوباما چشمهایش دارد از حدقه بیرون میزند
رو میکند به مترجم:
چی میگه این؟؟
مترجم:
نگران نباشید قربان الان درستش میکنم
رو میکند به ملک سلمان:
ملک، اقای اوباما هستند!
ملک:
اوباما؟
نمی شناسم!
مترجم:
ملک، رییس جمهور آمریکا!!
ملک:
آمریکا؟
مترجم:
بله بله
ملک:
آهان
کارتر اومده؟؟
بابا خوش اومده, منور کرده!
مترجم:
نه نه اوباماست اوباما!!
ملک:
به خاک ملک عبدلله اوباما نمیشناسم!!
مترجم ارام سرش را میبرد دم گوش باراک و میگوید:
قربان یک چند روزی دندون رو جیگر بزارید نقش کارتر رو بازی کنید و خودم درستش میکنم
اوباما در حالی دارد با ملک دست میدهد با نگاهی ملتمساته تایید میکند
ء
ء
پ ن:
ماهواره مال همسایت این پارازیتش میفته رو تلوزیون ما :|
۹۳/۱۱/۰۷