مامان پس کی تموم میشه...
زنی کودکش را محکم در بقل خود گرفته و در داخل یک ساختمان نیمه خراب پناه گرفته
(صدای رد شدن جنگده ها و سایه ای که روی زمین میاندازند)
دختر:
مامان پس کی تموم میشه؟
مادر: (دخترک را سفت در آغوش میگیرد و دستش را بر روی بینی به علامت سکوت میگذارد)
چیزی نگو دخترم چیزی نگو, تموم میشه ان شا الله تموم میشه... دخترک سرش را توی آغوش مادرش میبرد و با صدایی بم میگوید:
دیروز هم همین رو گفتی مامان!پس کی دست از سرمون برمیدارند!
قطره های اشک در چشم مادر جمع شده اند و هر از چند گاهی یک قطره روی سر دخترک می افتد
مادر:
کشورمون صاحب داره دختر خوشگلم, همیشه اوضاع اینجور نمیمونه.
دخترک سرش را از دامن مادر بلند میکند و بیرون را نگاه میکند:
مامان خیلی گشنمه,دیشبم چیزی نبود بخوریم
مادر نگاه به چشمان بی رمق دخترش می اندازد دستش را دو طرف صورت دختر میگذارد و میگوید:
الهی قربونت برم,بزار کار این نمک به حروما تموم بشه بریم بیرون, یه چیزی برای خوردن گیر میاریم!
دخترک سرش را دوباره روی پای مادر میگذارد و میگوید:
ولی اخه من خیلی گشنمه!
مادر با بغض دستش را روی سر دخترک میکشد و در حالی که با چشم هایش اسمان را دنبال میکند و میگوید:
میدونم قربونت برم میدونم
صبر کن دخترم
دخترک از شدت ضعف به خواب آرامی فرو میرود
چند دقیقه بعد یک هواپیما با فاصله کمی از ساختمانها رد میشود و دخترک با جیغ بلندی از خواب میپرد....
پ ن:
در انتشار آن چیزی که در یمن اتفاق می افتد کوشا باشید
پ ن:
یک تصویر سازی
پ ن:
صبر میکنیم ولی دلمان خون است
پ ن:
#یمن #انا_یمانی