برق ها که میرفت...
يكشنبه, ۱۷ خرداد ۱۳۹۴، ۱۱:۵۷ ب.ظ
برق ها که یک دفعه میرفت توی خانه
همه هرجایی که بودند مینشستند
و شروع میکردند به بلند بلند حرف زدند تا جای یکدیگر را بفهمند
بعد چند مدت کمی ترس وجود همه را میگرفت
ترس از تاریکی
ترس از برخورد
ترس از...
بعد عموما صدای قوطی کبیریت می آمد و چند ثانیه بعد یک جرقه
ناگهان همه چشم ها معطوف به یک نقطه میشد و همه مثل مسخ شده ها
نور را زل میزدند
بعد که نور می آمد همه یک نفس عمیق میکشیدند
و بعد صلوات
شاید متن را با کمی اغماض در آسمان ریسمان بافتن نویسنده
بتوان مصداق این ذکر دانست:
یا نور المستوحشین فی الظلم
ای روشنی بخش وحشت زدگان در تاریکی ها
پ ن:
البته امروز تا برق برود چراغ قوه های گوشی ها روشن میشود و در
حد یک پروژکتور به شما خدمات رسانی میکند جوری که دیگر از یاد میبرید نور چه بود
هست البته تا زمانی که شارژ داشته باشید