بچه ها وقت عملیاته...
محسن
آقا محسن
پاشو آقا جان
پاشو ببین مردم چه کردن،سی و خورده ای سال خوابیده بودیم کنار هم بس نبود,پاشو بیا
ببین
_خواب چیه
برادر,همچین میگه خواب انگار ما تو این چندین سال یه جا دور هم نشسته بودیم,مومن
بیست و چهاری تو همین شهرا بودیم و میگشتیما
خب حالا جوش
نیار محسن جان,هنوز جوشی الحمدلله
_آره برادر
مهدی,تا وقتی انقلاب با ما کار داره من جوشیم
مجتبی(
آقا صلوات
بفرستید صلوات ای آقا(خنده)
)الهم صل علی
محمد و آل محمد(
مهدی:
بچه ها بسم
الله, عملیات شروع شد
لباسارو
تنتون کنید, فینا رو هم بپوشید باید بزنیم به دل شهر
کار زیاده
برادرا بسم الله..
بابا حاج
مهدی این لباسا پوسیده قربونت برم الان که دیگه زمان جنگ نیست لا اقل چهارتا لباس
نو بدید به ما(خنده)
مهدی:
غر نزنید بچه
ها دیگه کار زیاده علی علی
پنجتا پنجتا
بشید بزنید به دل اقیانوس ملت, توجیح عملیات هم که شده قبلا براتون
هدف مثل
همیشه به خاک سیاه نشوندن دشمنه
برا سلامتی
برادر مهدی صلوات ختم کن
(صدای حضار:
الهم صل....)
مهدی:
بچه ها یاعلی
برید ماشالا
پ ن:
امروز مردم
کولاک کردن
پ ن:
چیزی به نام
مدیریت مراسم وجود نداشت,هیچ فکری برای در ارامش بودن ناموس مردم انجام نشده بود
پ ن:
با تشکر از
اون خانومی که وقتی دید فاصله بین خانوم ها و اقایون کم شد,دستش به من رسید که روی
وانت مشغول کار بودم و بعد یک وانت فحش بارمون کرد که این جاسوس اجنبی هم باید از
ما عکس بگیره,و بقل دستی ما با تعجب ازم پرسید: فارسی بلدی؟!
جالب بود
موفق باشید