icon
این داستان ما بود... :: سیب زمینی

سیب زمینی

گاهی وقتها سیب زمین هم که باشی باید پخته باشی
سیب زمینی

سیب زمینی که دوست داشت سیب سرخ شود.

ما سینه زدیم
بی صدا باریدند
از هرچه که دم زدیم
انها دیدند
ما مدعیان صف اول بودیم!!
از آخر مجلس
شهدا را چیدند...

هرچیزی قدیمیش بهتر است

این داستان ما بود...

يكشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۴، ۰۱:۴۴ ق.ظ


این داستان بزرگ شدن هم نسلی های ما بود
مادر همیشه توی کیفش اسباب بازی یا خوراکی میگذاشت که به هر لطایف الحیلی هم که باشد ما را توی مجلس روضه و امثال آن نگه دارد
اگر نبود اعتقاد مادر و پدرم به همان روضه های نامفهوم کودکی برای من
معلوم نبود امروز
کدام سمت خط ایستاده باشم
وقتی به کودکی والدین هم نگاه میکنی همین نکته را میبینی
جایی که مادرم میگفت قبل از انقلاب هم پدر ما اعتقاد داشت حتی اگر شده بچه ها در حد بازی در حیاط حسینیه ارشاد هم باشند باید باشند و گوششان با این صحبت ها آشنا شود
حالا در عکس هم داستان همان است فقط کمی وسیله سرگرمی عوض شده
این ها همه ریزه کاری هاییست برای والدینی که می اندیشند

بهشت زهرا1391
بزرگداشت شهید صیاد و همرزمانش

 


پ ن:
در همین والدین امروزی به کرات دیدم این رویه رو, خدا حفظشون کنه
البته بیشتر از اون پدر و مادر های بی حوصله و بی ادب رو دیدم متاسفانه
پ ن:
ان شا الله ماهم بتونیم به وقتش در حد والدینمون حتی بهتر عمل کنیم
پ ن:
هیچ وقت فایل اصلی عکستون رو ادیت نکنید,البته شما همه این نکته بدیهی رو میدونید
پ ن:
عکس با مرحوم هزار و صد دی

موافقین ۵ مخالفین ۰ ۹۴/۰۵/۰۴
مسیح

مادر

پدر

نظرات (۶)

الان بیشتر تو روضه ها قسمتی مخصوص بچه هاست ورژن شون متفاوت شده  با زمان ها قبل تر
خیلی ها هم معترضن یعنی همین صحبت شما را دارن که بهتره تو همون فضا بازی کنند نه این که تو یه محوطه مثل مهد کودک و...
حرکت نو ی بدی ست به نظر من
البته الان نمیشه گفت شاید 10-15 سال دیگه واسه قضاوت مناسب باشه !!!
آزمون وخطا
پاسخ:
در رابطه با ائن قسمت هم حرف هست
مثلا بعضی هاش رو من خودم دیدم مثل مهدکودک هیت هنر که مربی همون مفاهیم رو داره به صورت کودکانه میگه، کار جالبی بود
ولی جاهای دیگه نه، ضمن اینکه بعضی جاها پسرها رو براشون مربی دختر جوان میگذارند به نظرم خوب نیست
اما من خودم به همون با بچه بودن و همراه کردنش مثل قدیمی ها اعتقاد دارم
۰۴ مرداد ۹۴ ، ۰۲:۱۷ محمد مهدی تهرانی
خدا قوت
پاسخ:
ممنون
۰۴ مرداد ۹۴ ، ۰۶:۳۳ ...:: بخاری ::...
بچگی هام یادم اومد...
لطایف الحیل هم.

کاش ارباب ازین حیل تو دل مام بندازه وقتی مام پدرومادر ی بچه شدیم.
پاسخ:
ان شا الله
۰۴ مرداد ۹۴ ، ۱۰:۳۵ پلڪــــ شیشـہ اے
قابل تامل بود ...

پاسخ:
ممنون

البته ما خیلی هم اسباب بازی نداشتیم، کلا با در و دیوار و وسایلای خونه و بچه ی همسایه و.. بازی می کر دی م..
بچه های الان که اصلا به ندرت هم بازی ای تو خونه یا محل داشته باشند..
کلا مسئله ای که بحث بیشتر از این می طلبد
پاسخ:
ماهم همینطور
منتها اون هم راه کاری داره
اگر زوج های جوون بتونند باهم کلونی تشکیل بدن و دورهم باشند
میتونند بچه ها رو هم تو این محیط بزرگ کنند و همبازی داشته باشند
مرحوم هزار صد دی؟!
از اون شب تلخ بگید.چطور اون اتفاق شئوم افتاد؟
پاسخ:
...؟

بازخورد

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی