چرا اینجا خوابیدی..؟
_مامان...ماماان
+(سکوت)
_مامان
جان...خانومی
+چی...چ...چی
شده؟عه حسین مادر تویی؟
_خودمم..اینجا
چرا خوابیدی مامان گل؟
+خواب نه
خواب نبودم یه دقه دراز کشیده بودم چرت زدم..خواب چی چیه مادر...
_پاشو..پاشو
ببرمت تا خونه..خسته ای
+نه مادر
خونه چه خبره؟ کار دارم اینجا زندگی رو خاک گرفته...طاهره هم نیومده امروز به
سجادم باید برسم..نمیدونم چرا خواب برد...
_چهارتا سنگ
و یک چهار چوب آلمنیومی شده زندگیت؟
+زندگی شاخ و
دم نداره مادر,جایی که تو باشی روح آقات خدا بیامرزم باشه زندگی منه
_کجاست اون
ملیحه خانمی که سرویس بلورش ده تا گنجه میخواست؟
+اینهاش
روبروت نشسته...
_پاشو برو
مادر من اینقدرم هر هفته این راه دور و دراز رو نیا تا اینجا, پیش بچه ها انگشت
نما شدم بهم میگن بچه ننه!
+بچه ننه؟ کی
گفته؟ سجاد طاهره گفته یا سعید اعظم خانم؟ همه این بچه گنده ها بچه ننن, حالا
اینکه طاهره خانم دیگه پا نداره بیاد دلیل نمیشه..منکه سراغ سجاد میرم الان گوششو
میپیچم صبر کن
_عه مامان
چیزی بهش نگیا!
+باشه...
_بزار منم
اینجا راحت باشم, دلم هزار راه میره تا بیای و برگردی نیا دیگه...
+اون موقعی
که میرفتی گفتم نرو؟
_(سکوت)
+گفتم دلم
هزار راه میره نرو؟
_(سکوت)
+خب جواب بده
دیگه!
_خاک پاتم من
تسلیم...
+آفرین..حالا
شد..حالاهم برو پیش دوستات بزار به کارم برسم
پ ن:
آن ها میبینند ولی ما کوریم
پ ن:
ما کوریم ولی ادعای بینایی میکنیم
قلم خودتونه؟
شیرین بودش..