دسته گلی برای خاک...
سید مهدی تو تهران یک دکه گل فروشی داشت,کارش حرفه ای و درجه یک بود, بچه ها میگفتند اگر یک دسته علف هرز هم به سد مهدی بدهی یک دسته گل عروسی برایت در می آورد.
عموم بچه های گردان از سد مهدی التماس دعا داشتند, منطقه سوغات خاصی نداشت و اگر هم داشت اصولا پولی توی جیب کسی نبود که آن را تهیه کند.
پس بنابراین گلهای بی زبان باغچه های دوکوهه میماند و کمی علف و سد مهدی.
بچه ها گل ها را میچیدند و سد مهدی هم با نخ گونی سنگری و پارچه همان گونی ها و احیانا کمی چفیه و چیزهای دم دستی دیگر یک دست گل برای بچه ها دست و پا میکرد.
دسته گل ها هم البته چند دسته بود, برای مادر, پدر, برای همسر, برای نامزد و حتی برای خواستگاری.
دسته گل های سد مهدی برند پادگان بود حتی با اینکه وقتی به مقصد مورد نظر میرسید یا پژمرده بود یا خشک شده.
دم دمه های صبح, قبل از فرمان پیش روی که پشت بیسیم فرماندهی با صدای آرام اعلام میشد.
سد مهدی کورمال کورمال در حال بستن چیزی بود,کمی از گل های ریز درون دشت را که هنوز حتی نامشان را نمیدانم دسته کرده بود و کمی علف و برگ های دیگر یک جا برای خودش پیچیده بود, کمی از چفیه اش برای تزیین دسته گل و مقداری از مفتول های سیم خاردار برای عامل نگهدارنده دسته گل.
در همان گرگ و میش دستور حمله فرمانده که تلاش سد مهدی را دیده بود کمی پا مرغی و خیلی آرام پیش سد مهدی آمد و در گوشش گفت:
صدبار گفتم تو منطقه میای گل و گل بازی رو بزار کنار, پسر خوب چند دقیقه دیگه هممون تیکه پاره ایم اون وقت تو دسته گل میپیچی؟ (خنده)
و سد مهدی جواب داد:
حاجی ما اینجا برای همه و هر مناسبتی گل پیچیدیم حالا دم حجله ای خودمون یکی برای خودمون نپیچیم؟
فرمانده که یک دفعه یکه خورده بود گفت:
سد امشب سیمت خیلی وصله تا اتصالی نکرده من دور شم (خنده)
بعد عملیات سد مهدی برنگشت,البته فقط هم سد مهدی نبود که برنگشت,بیشتر مشتریان دسته گل های سد مهدی هم برنگشتند, فرمانده برگشت با چند نفر دیگر.
چندین و چند سال بعد هم فرمانده سد مهدی را فقط از شمایل همان دسته گل آن شب شناخت.
سد مهدی دسته گل به خاک داده بود.
شهید سید مهدی میرمهدی
نام پدر: سید مرتضی
تولد:1345
شهادت:66/3/17
شرهانی
قطعه26 ردیف6 شماره15
بهشت زهرا
خیلی وقت پیش..
پ ن:
خدا هدایت کنه عوامل این دوری چند وقت رو.. .