عیدیاتو بگیر...
+چرا قرآن سفرت این شکلی شده مامان؟
_چه شکلی مادر؟
+شکم داده..چی بینش گذاشتی؟؟
_امانتی..
+آخه مادر من جای امانتی لای قرآنه؟ اونم این شکلی؟
_بسه بسه شما نمیخواد به من درس حرمت قرآن بدی, رو همین پاها دونه دونه سوره یادت میدادم!
_:) خب مادر من چرا ناراحت میشی؟ حالا امانتی کی هست که اینقدر برات عزیزه؟ چیه که اینقدر جا گرفته؟؟
+یادگار باباته منم بعد رفتنش قطعش نکردم
_چی رو قطع نکردی؟
(همان حالتی که نشسته دستش را دراز میکند و قرآن را بر میدارد و میبوسد و بازش میکند و مقابل صورت پسرش میگیرد)
+عههه..چقدر پووول! عههه از بیست تومنیا..عه این هزاری قدیمیا..ده هزار تومنیم توشه!!
_این ده هزار تومنیه برا امساله
+اینا چیه مادر؟؟
_عیدیاته..
(پسر با نگاه ممتد به چشمان مادر نگاه میکند)
_از سال رفتنت پدرت هر سال عیدیت رو میذاشت لای قرآن بمونه تا الان که من برات میزارم..تا یه روز بیای ورش داری..
+واای..خوش به حالم..
(دستش را روی شانه مادر میگذارد)
+میدونی اگر همه این پولا رو میبردی میذاشتی تو بانک چه سودی میگرفتی؟؟
_با پول همه اون سودا, تو برمیگردی؟ به کی بدم سود این همه سال رو تا برگردی؟
+نه کمه من با این پولا برنمیگردم
(مادر نگاهی به پولهای قلمبه شده ی لای قرآن می اندازد و نفس عمیقی میکشد)
+شوخی کردم مادر :)))) چقدر جدی گرفتی.. من هنوز اون بیست تومنیای موقع رفتن تو جیبمه! پول به اندازه برگشت دارم! نگران نباش!
_نگران نیستم..دلتنگم
+دلتنگ باش..اما بقلت رو باز کن..دلم تنگ شده برای اون بقلای محکم..
_دیگه جون اون کارا رو ندارم با این خرس گندگیت
+نگران نباش کوچیک میام..تو بقلت جا شم
پ ن:
عیدتون با دیرکرد مبارک, ان شا الله سال ساله براورده شدن بهترین دعاهای خدا در حقتون باشه
پ ن:
امسال یا مارا ببر...یا ب...