خانه پدری...
ما همگی از یک خون بودیم
پدرمان آدم
مادرمان حوا
بعد ها در گذر روزها وقتی جمعیتمان بیشتر شد کمی از هم فاصله گرفتیم تا روی زمین جا شویم
بعد هم که طاقت پوسته ی زمین از بودنمان طاق شد شکست
و بینمان را آب گرفت
وقتی بین مان را آب گرفت، کمی سر زدنمان به هم سخت شد
مجبور شدیم دوری هایمان را مرثیه کنیم و بخوانیم
و وقتی دیگر کنارهم نبودیم تا شعرهامان را برای هم بخوانیم, کم کم کمی زبان هامان تغییر کرد
و بعد ها برای ماندن مرثیه های دوری مجبور شدیم آن ها را ثبت کنیم و برای همین خط های متفاوت یافتیم
و وقتی دیدیم همه اینها روی هم جواب دلتنگی هایمان را نمی دهد, مجبور شدیم هر کدام از خودمان نشانی درست کنیم تا دیگران را از وجود خودمان آگاه کنیم, و بعد پرچم هایمان درست شد
وقتی پوسته ی زمین ترک خورد همه این اتفاقات افتاد
و الا همه ما یکی بودیم
از یک خون
حالا هم مدتیست به واسطه ی هل من ناصر دیگری
برادران بار دیگر کنار هم جمع میشوند
هر کدام از یک قسمت از پوسته ی ترک خورده خانه پدریمان
برادران کنار هم میجنگد
برادران همدیگر را میخوانند
برادران کنار یکدیگر خون میدهند...
انگار بار دیگر خانواده دارد کنار هم جمع میشود...
مدافع حرم افغانستانی
#شهید_سید_علی_اصغر_موسوی
فرزند سید ابراهیم
ولادت: 1355/1/1
شهادت: 1393/5/19
محل شهادت: سوریه
آدرس مزار:
قطعه 50 ردیف 65 شماره 1
پ ن:
چه کسی بین من و تو فاصله انداخت
خانه اش ویران باد..
پ ن:
بهترین ما در نزد او
با تقوا ترین ماست
نه ملیت
نه سن
نه ظاهر
و نه چیز دیگری
پ ن:
#این_چه_بزمی_است_که_در_سوریه_برپا_شده_است