آبهایی آرام مردانی نا آرام...
+گفتی از کجایی؟
_وزارت حاج اقا
+کدوم وزارت؟
_امور خارجه
+خوبه..خوب جایی اومدی..خوش اومدی
_ممنونم از شما
+برای چی اومدی؟
_ما از طرف جناب وزیر ماموریم پیام تشکر ایشون رو به شما و نیروهای شما ابلاغ کنیم
+خوبه..لطف کردن..ولی چرا تو رو فرستادن..خودشون نیومدن؟
_سرشون حسابی شلوغ بود سردار..درگیر مذاکراتن..در جریانید که..
+آره هستم..ببین پسر قیافت میگه اهل دلی..به رییس رئسات بگو..یک بار بیان اینجا یک هفته مهمون ما باشن..اینجا سوار این قایقا بشیم..یک گشتی تو آبها بزنیم..یه تنی به ناواشون میزنیم..هم فال هم تماشا..
_(با چشمانی باز) شوخی میکنیید سردار..
+جدی گفتم پسر..
_آخه چرا سردار؟؟
+من و رییس و رئسات مال یه نسلیم..اونا شدن کت شلوار پوش ما لباس سبز کردیم تنمون..اینارو نمیشه از رو کت شلوارای شیک و کرواتای راه راهشون شناخت..وقتی همین خوشتیپا پشت آهن قراضه هاشون بشینن دیدنی میشن..اون چیزی که اونا پشت میز باهاش طرف چیزیه که ما هر روز میبینیم..میخوام یه بارم که شده اونا این قیافه رو از نزدیک ببینن..
_چشم سردار...انتقال میدم
+(کمی مکث میکند) نههه..انتقال کافی نیست..بچه قایقا رو آتیش کنید یه جلیقه هم بدید به این برادرمون..بهتره کتت رو دربیاری حیفه خیس بشه..
_ممممننون سرردارر..ان شا الله بااشه برای یه وقت دیگه...
+نه وقتش الانه..میخوام بهت نشون بدم با دیدن یک قایق ناواشون چطور میشه..توهم خوب ببین انتقال بده
_ (سکوت به همراه سفید شدن صورت..یقه پیراهن را باز میکند)
+ترسیدی؟؟ نتررس..میبرمت که ترست بریزه فردا رفتی پشت میز محکم تر باشی
میزنیم به دریا بچه هاا امروز مهمون ویژه داریم.. میریم تور ناوگردی..
پ ن:
تقدیم به روح #فرمانده و دلاورانی چون او..
پ ن:
باید ترس مردان سیاست بریزد..