یه بوس بده...
برداشت اول:
(آقا نصرت هادی را بالا میاندازد و میگیرید و بعد محکم بقلش میکند و در آغوش میگیرد)
_به بوس بده بابا..یه بوس بده
هااادی بابارو ماچ کن
آآآ آقربون بابا...چه بوسی داد..
+چه بوسی میده به باباش..پس من چی؟
_حسودی نکن خانوم..این همه مدت پیش شماست دو دقیقه دست ما
برداشت دوم:
(دم درب مدرسه روز اول تحصیل هادی رو به ورودی ایستاده و اقا نصرت توی کوله اش چیزی میگذارد)
_بابا دیرم شد برم؟؟
+صبر کن باباجان..صبر کن..
_بابااا همه رفتن!
+صبررر کن..آآآعاه..تموم شد گذاشتمش..
_من رفتم بابا
+کجا کجا؟؟ وایسا بیینم..
+بابااا دیر شد!
_یه بوس بده ببینم..
+باباا زشته میبینن بچه هاا..آبروم میره!
_بوس بده ببینم دم درآورده واسه من..
+(بوس)
برداشت سوم:
(دم درب ورودی اتوبوس های اعزام)
_هادی دیر شد... داره میره اتوبوس! (بوووق بووووق)
+الان میام الان...(به انتهای راه نگاه میکند)
_منتظر کی هستی؟ از مادر اینا خداحافظی کردی که!
+بابام..نیومد..گیر کرده تو راه حتما با این تراکتور فکستنی..برگردم راضیش میکنم نوش رو بگیره..
_بریم؟؟
+بریم..مامان به بابا بگو سهیمه بوسش بمونه وقتی برگردم..
(اوتوبوس چند دقیقه بعد راه میفتد. اقا نصرت با تراکتور خسته و دست ها روغنی چهره پر عرق نفس نفس زنان میرسد..دیگر دیر شده)
برداشت چهارم:
(خانه پر شده از ذکر صلوات و یک جسم نسبتا کوچک با چهره ای سفید و ملحفه ای تا زیر گردن کشیده شده وسط خانه آرام گرفته)
+حاج اقا بفرمایید برای وداع..بفرمایید بالاسر گل پسر..
(اقا نصرت آرام آرام نزدیک میشود زانو میزند و صورتش را آرام کنار گوش هادی میبرد)
_آقا هادی...بابا..یه بوس بده بابا..سهمیه بوس من موند..قول داده بودی...
پ ن:
تصویر سازی برای عکسی صورت گرفته بود اگر چند روز بعد صاحب عکس آن را رونمایی کرد میتوانید آن را ببینید.
پ ن:
میلاد آقای کریم بر همه مبارک
خیلی از زندگیم را از صدق سر این آقا دارم
کریم غریب...