برداشت نهم...
برداشت نهم:
واقعا این عرض امشب بنده از روی تعصب نیست
طول تاریخ را که بگردیم و مطالعه کنیم ، داستانی با غنای داستان کربلا نمی توانیم پیدا کنیم
اتفاقا دیشب در این فکر بودم، خدا من را ببخشد با این افاضات بدون علم و دانش
ولی کربلا داستانیست با صد و خورده ای قهرمان
قهرمان از همه نوعش، ضد قهرمانی که قهرمان میشود، قهرمان در مسیر رشد، ابر قهرمان
حتی داستانیست با همه ژانر های ممکن
اما نکته جالب این است که
وقتی داستان را از قول روایت حضرت زینب میبینی، انگار قهرمان اول داستان اوست، عزیز دل برادرش حسین، کسی حسین طاقت یک آهش را ندارد، غیرت تام است در برابر او و در رویارویی با قمر بنی هاشم، کسی است که عباس برای تسلی دادن دلش بعد از آوردن امان نامه برای او اشک میریزد که من حسینت را رها نمیکنم
زینبی که رهبر سازمان تبلیغات حسین است و یک تنه دوشادوش زین العابدین، دستگاه تبلیغات مطلق کفر را با آن امکانات و زر فلج میکند و در محلی که آن ها برای شکستن خاندان نبوت و امامت در نظر گرفته بودند اولین مجلس روضه برای سید الشهدا را برپا میکند.
وقتی داستان را از دید قمر بنی هاشم میبینی، گویی او قهرمان این داستان بزرگ است، کسی که حسین برای او جان میدهد و میگوید تو پشت سپاه منی، کسی که وقتی برایش امان می آورند زینب سراسیمه بیرون می زند و پی او می آید، کسی که امید خیمه هاست وقتی میرود، زینب به خیمه ها میگوید حال دیگر آماده اسارت باشید
و وقتی داستان از منظر وجود مبارک سیدالشهدا میبینی، قهرمان اصلی را می یابی
گرچه به قول منبر حاج آقا قربانی، قهرمان اصلی رسول الله است که به نوعی قالو بلی را گفت و این دردها را به جان خرید..
سرتان را درد نمی آورم
نمی دانم این نقل درست است یا غلط، وجود دارد یا ندارد اما رندانه است
یک جایی در روضه فردی شنیدم
وقتی سینه زنان در بین الحرمین به سمت حرم عباس میرفتند در حالی که این ذکر را داشتند ( یا عباس جیب المای لسکینه..) پیرمردی آن ها را ساکت میکرد، دستی به محاسنش میکشید و قسم میداد این نوا را پیش رو ابوالفضل نخوانند... عباس شرمنده میشود...
صلی الله علیک یا اباعبدلله...
#روضه نوشت:
شاید بالاترین روضه برای عباس این باشد که رفتن همه را دید، سوت و کف ها و هو کشیدن های لشکر شبه آدمها برای ولی زمانش را شنید ولی اذن میدان نداشت!
باقی فراز های روضه او بر زبان من گنه کار سنگین است
فقط یک سوال همیشه در ذهنم می ماند
کسی که دست ندارد، چگونه از اسب واژگون می شود....
شعر نوشت:
آب به خیمه نرسید
فدای سرت
حسین قامتش خمید
فدای سرت...