روضه نخوان دایی، روضه خواندن وقت دارد...
جمعه, ۳۰ مهر ۱۳۹۵، ۱۲:۳۷ ق.ظ
خواهرم داشت از ساختمان ما پایین می آمد
کفشش مناسب نبود روی پله ها زمین خورد
آوردنش توی اتاق ما درد داشت و روی محل کوفتگی یخ گذاشتند
دخترانش بی تابی میکردند
بعد تصمیم گرفتند که او را ببرند احتیاطا یک عکس بگیریند.
مادرم داشت کمک میکرد که بلند شود
که ناگهان یاسمین زهرا با بی تابی شروع کرد به داد زدن:
به مامانم کمک کنید به مامانم کمک کنید
خدایا این وقت شبی وقت روضه است؟..
یاسمین الان وقت روضه خواندن بود دایی جان؟
که یک دفعه مارا ببری کربلا و پشت در
پناه بر خدا...
پناه بر خدا...
پناه بر خدا...
پ ن:
خیلی آرام مینویسم شما هم اصلا نخوانیدش
به فدای مادری که کسی برای بلند شدن یاری اش نکرد....
۹۵/۰۷/۳۰