عاقبت تمام میشویم...
يكشنبه, ۲۱ آذر ۱۳۹۵، ۱۱:۳۲ ب.ظ
میگفت:
خیلی خستم
گفتم: چرا؟
گفت: کارا زیاده باید انجامش بدم، چاره دیگه ای نیست
گفتم: چرا هست
گفت: چی؟
گفتم: تمرین کن نه گفتن رو
گفت: نمیشه که
گفتم: چرا نشه، راحتم میشه
گفت: وقتی میبینی کسی نیست بار رو بلند کنه و تو میتونی باید بلند کنی
گفتم: همه بار ها که به دوش تو نیست تو زن و بچه داری باید به فکر اونا هم باشی
گفت: چی میگی مرد حسابی؟؟ فردای قیامت وایساد جلو روم و زل زد تو چشام و گفت من جونمو دادم تو چه کردی؟ چی بگم؟؟
گفتم: نمیگه، تو کارات رو کردی
گفت: نکردم خودمو که نمیتونم گول بزنم
گفتم: خب اینطوری تموم میشی
گفت: آخر هممون تموم شدنه، بزار روغن ریخته رو نذر جای بهتری کنیم
پ ن:
کداممان حاضریم تمام شویم برای انقلاب تا انقلابی دیگر شروع شود؟
۹۵/۰۹/۲۱