دانمارکی آب خورده...
شنبه, ۹ بهمن ۱۳۹۵، ۱۰:۲۹ ب.ظ
یه زن تنها این وقت روز، زیر این بارون و سوز سرما چیکار میکنه
اینو تو ذهنم گفتم
نزدیک تر که شدم و اومدم از کنار دستش بگذرم
برگشت سمتم و گفت: بفرما مادر
پیرزنی بود
خیس آب ولی خوشحال
نگاهم افتاد تو جعبه
شیرینی های دانمارکی آب خورده
آب یه گوشه ی جعبه شیرینی جمع شده
ولی چهرش خندون بود
دست کردم و شیرینی رو بلند کردم، نزدیک بود فرو بریزه
خندید و گفت:
عوضش تازست
گفتم:
بله مادر! تاازه تااازه
لبخند زد
گفتم مادر:
هوا دونفرستا
خندید و گفت:
ماهم دو نفریم، من و پسرم
پ ن:
#قاب_ماندگار
پ ن:
داستان واقعی نیست
اما خب حقیقته
.
۹۵/۱۱/۰۹