پیری در کمین...
#پست_دهه_فجر_طور
نشسته بودیم پای تلوزیون، ویژه برنامه های بعد فوت آقای هاشمی، پای صحبت های بعضی قدیمی ها و اسم و رسم دار های انقلاب
همینطور که برنامه پخش میشد به مادرم گفتم:
ترس پیری از مرگ برای من بیشتره!
همین بعضی هایی را که بالا اشاره کردم، اگر بنشینیم اوایل و این روزهای بعد انقلابشان را با هم مرور کنیم، بعضا انگار به کلی عوض شدند
طرف یک روزی بیانیه میداد که آقااا باید قلم پای آمریکا را در این کشور بشکنیم، حالا این روزها دنبال راه ورودی برای آن ها میگردد
آن یکی آن روزها میگفت هرچه رهبری بگوید همان باید اجرا شود و هر کس مخالفش باشد حتما ایرادی دارد
همان فرد چند سال بعد به رهبری میگوید در محدوده قانون اساسی باش!
فردی آن روزها هرعکسی از امام میبینی نفر سوم از سمت راست بود، امروز در برنامه های بی بی سی در کادر دوم از سمت چپ است.
کاری با این مقوله ندارم که بعضی از این بعضی ها، از اول هم یار انقلاب نبودند و دنبال کار خود بودند.
من کار با پیری دارم
با گذر سن
با گذشت روزهای عمر یکی پس از دیگری که گاهی میشود وسواس خناس
مراقب باشیم
انقلابی مثل آتش یک گالن بنزین نیست که اولش تا بلند ترین نقطه ممکن شعله بکشد و رخ نمایی کند و چند مدت بعد تبدیل به شعله های کوچک سطحی شود و کمی بعد خاموش
انقلابی مثل موتور قطار های قدیمیست، تا آخر عمر باید بیل به دست عرق بریزی و بیل بیل ذغال سنگ خرجش کنی
آنقدر بریزی تا به مقصد برسی.
خدا پدر بزرگ را بیامرزد که میگفت:
پیر برخوردار باشی
پ ن:
آدم پیر هم باشد مثل امام
که در پیری از جوانی هم انقلابی تر بود
از ما جوان ها جلوتر
پ ن:
میگفت: شما تندرویید!
گفت: تا وقتی هنوز با ژیان تو خیابون راه بری، بقیه از نظر تو، تندرو میان.
پ ن:
#قاب_ماندگار