روزگار غریب...
سه شنبه, ۲۴ اسفند ۱۳۹۵، ۰۱:۴۶ ق.ظ
یه سالی مثل یه خونه به دوش تو مسیر اندیمشک تهران تو 25 روز دوبار میری و برمیگردی
یه سالی هم مثل الان
پشت سیستم نشستی
و داری فکر میکنی که چرا دو سال این ایام تو تهرانی و هیچ راه و منفذی به قطار تهران اندیمشک نداری
زندگی مثل راه رفتن روی دریاچه ی یخ زدست
یه جا پاتو اشتباه بذاری
ترک میفته به همه جا
و بعضی جا ها رو نابود میکنه
پ ن:
فتج المبین
غروبا
روی تپه مشرف به دشت
موقع زیارت عاشورای بچه ها
تو رو خدا جای منم خالی کن
صبح ها
وقتی بچه ها بعد نماز صبح
دعای عهد میخونن
جای منم خالی کن
صبحگاه
وقتی چوب تدبیر دست فرماندست
و بچه ها دور تا دور میدون میدوند
جای منم خالی کن
وقت ناهار
وقتی با بچه ها با دست دهن هم غذا میذارن
جای منم خالی کن
شب
وقتی سر شستن دستشویی ها تو خستگی دعواست
جای منم خالی کن
بعد شام
تو هیات هر شب رینگی ها
وقتی هر شب روضه حضرت فاطمه برپاست
جای منم خالی کن
نصفه شبای شب زنده داری
جای منم خالی کن
فتح المبین
جای منم خالی کن..
یه سالی هم مثل الان
پشت سیستم نشستی
و داری فکر میکنی که چرا دو سال این ایام تو تهرانی و هیچ راه و منفذی به قطار تهران اندیمشک نداری
زندگی مثل راه رفتن روی دریاچه ی یخ زدست
یه جا پاتو اشتباه بذاری
ترک میفته به همه جا
و بعضی جا ها رو نابود میکنه
پ ن:
فتج المبین
غروبا
روی تپه مشرف به دشت
موقع زیارت عاشورای بچه ها
تو رو خدا جای منم خالی کن
صبح ها
وقتی بچه ها بعد نماز صبح
دعای عهد میخونن
جای منم خالی کن
صبحگاه
وقتی چوب تدبیر دست فرماندست
و بچه ها دور تا دور میدون میدوند
جای منم خالی کن
وقت ناهار
وقتی با بچه ها با دست دهن هم غذا میذارن
جای منم خالی کن
شب
وقتی سر شستن دستشویی ها تو خستگی دعواست
جای منم خالی کن
بعد شام
تو هیات هر شب رینگی ها
وقتی هر شب روضه حضرت فاطمه برپاست
جای منم خالی کن
نصفه شبای شب زنده داری
جای منم خالی کن
فتح المبین
جای منم خالی کن..
۹۵/۱۲/۲۴