عادت کردید...
فکر میکردم با همیم..
یعنی شما اینجور می گفتید
و الا تا قبل از آن ما در نقطه حساس کنونی ایستاده بودیم و داشتیم گلوله میخوردیم از نوع سربی و کلامی
داشتیم گلوله میخوردیم که یک دفعه پای پیکار جویان دولت خلافت اسلامی به مجلس ایران باز شد
برای این میگویم پیکارجو، چون که شما این نام را برایش انتخاب کرده بودید و الا ما به او میگفتیم داعش
همان قوم یأجوج و مأجوجی که وقتی بیاید، کودک خوار است و ناموس دزد و مردها را گردن میزند
داشتیم طبق معمول آن جاهم گلوله مان را میخوردیم که گفتید:
#ما_با_همیم
گفتیم مگر تا دیروز برهم بودیم؟
هیچ نگفتید، هشتگ زدید و پست گذاشتید
ماهم گلوله مان را میخوردیم
شما برای پیکار جویان دولت خلافت اسلامی در تویتر رجز میخواندید
ما گلوله مان را میخوردیم
تمام که شد
آب ها که از آسیاب افتاد
شما دست از توییت کشیدید، دوباره به خانه هایتان برگشتید
اما ما همچنان بودیم
این خون ها انتقامی داشت
انتقامشان را گرفتیم
شما باز آمدید، پست گذاشتید و هشتگ زدید
موشک ها را جدا از شلیک کننده های موشک دیدید
باز رجز خواندید
و ما بازهم گلوله خوردیم
شما بعد از کار روزانه با خبر خوش به خانه میرفتید
ما با خبرمان به خانه باز میگشتیم
شما با اظهار نظر هایتان سر به سر امنیت ملی میگذاشتید
و ما سرهایمان را برای امنیت میدادیم
شما برای شکم سیری هاتان انگشت روی کیبورد میبردید
ما برای تامین امنیت توییت هاتان، انگشت به ماشه میبردیم
برادر
ما با هم نبودیم
داستان با هم بودن ما
مثل همان داستان های دوران بچگیست
که وقتی دعوا میشد همه می گفتند برو ما پشتت هستیم
و وقتی بر میگشتی کسی پشت تو نبود.
شما تازه اگر نوع شهادتمان به کارتان بیاید
فقط بعد از آمدن خبرمان با ما هستید
با مایی که دیگر جانی نداریم که برای شما خطر باشیم.
سرخی خون های ما از شدت تکرار، دیگر به چشم شما ها نمی آید.
حق دارید
چشم ها بعد مدتی ساده عادت می کنند...
شما #عادت_کردید..
پ ن:
ندارد